همایون رایت اعلی همی رأی سفر دارد
ز یکسو هم عنان فتح و ز دیگر سو ظفر دارد
مبارک تخت او اوج فلک را در کنار آورد
خجسته باز چتر او جهان را زیر پر دارد
خداوند جهان بهرام شاه آن خسرو صفدر
که ملک عزم و حزم او بسی تیغ و سپر دارد
جهان پر دل از طبع جوادش کام دل یابد
سپهر سرکش از قدر بلندش تاج سر دارد
ز رمحش چرخ تیر انداز پشت چون کمان آرد
ز تیغش برق آتش بار دایم دیده تر دارد
دل کفار از این عزمش چو حلقه است و عجب تر این
که عزم تنگ میدانش در آن حلقه گذر دارد
ز تیغش زعفران رنگ است روی خصم و هم شاید
که دندان در شکم تیغش بسان معصغر دارد
مظفر بندگانش بین چنان جان بر میان بسته
که هر یک همچو دو پیکر ز جان گوئی کمر دارد
پرنده تیرشان گوئی که از تقدیر پر سازد
برنده تیغشان مانا که از نصرت گهر دارد
یکی آماج سال و مه ز راه کهکشان سازد
یکی بر جاس روز و شب ز تدویر قمر دارد
بنیزه هر یک ار یابد کمر از کوه بر باید
بناوک هر یک ار خواهد سها از چرخ بر دارد
خداوندا در آن فتنه حسن را یک دو نقش آمد
که گاهش آن کند دلشاد و این گه در خطر دارد
سعادت گویدش بر خیز چون در خانه بنشیند
ضرورت گویدش بنشین چو گام از جای بر دارد
چو گردون رفته و ساکن چو دیده ساکن و رفته
ز حال خویشتن والله گر این بنده خبر دارد
همیشه تا ز روز و شب جهان کافور و مشک آرد
همیشه تا ز مهر و ماه گردون سیم و زر دارد
بزی در سایه اقبال روز و شب ز مهر و مه
که اندر حق تو هر جا که باشی حق نظر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشاباد سحرگاهی، که بر گلشن گذر دارد
که هر فصلی و هر وقتی یکی حال دگر دارد
گهی بر عارض هامون ز برگ لاله گل پوشد
گهی بر ساحت صحرا ز نقش گل صور دارد
دم عیسیست، پنداری، که مرده زنده گرداند
[...]
مَلِک سنجر جهانداری به میراث از پدر دارد
پدر شادست در فردوس تا چون او پسر دارد
ز فرّ و رسم و آیینش بیاراید همیگیتی
که فَرّ عمّ و رسم جدّ و آیین پدر دارد
بدو نازد همی دولت که با دولت خرد دارد
[...]
مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد
که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد
دو در دارد: حیات و مرگ کاندر اوّل و آخر
یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قَدَر دارد
چو هنگام بقا باشد، قضا این قفل بگشاید
[...]
مرا گویند مولانا ترازوییست کز عدلش
نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد
درین شک نیست کو همچون ترازوییست زین معنی
که میلش سوی آن باشد که او زر بیشتر دارد
هوا ز انسان خنک شد کز جنان حورا همی گوید
خنک آنکو درین سرما مقام اندر سقر دارد
ز مرغی کو خورد آتش حسدها میبرد مرغی
که طوبی آشیانست وز کوثر آبخور دارد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.