نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدایی خسرو
چو بسیاری درین محنت به سر برد
هم آخر زان میان کشتی به در برد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد
چو شاپور این حکایت را به سر برد
غم شیر از دل شیرین به در برد
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۰ - خراج خواستن دارا از اسکندر
جهان وام خویش از تو یکسر بَرَد
به جرعه فرستد به ساغر برد
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
گهی در چین زلفش ره بدر برد
گهی راهی بهندستان بسر برد
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
دران دلگرمیش حُسنا بدر برد
بجای آن دو مرد بدگهر برد
سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز
دگر ره به کتمِ عدم در برد
وز آنجا به صحرای محشر برد
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۳۱ - حکایت زورآزمای تنگدست
اگر بندهای بار بر سر برد
وگر سر به اوج فلک بر برد
جلال عضد » دیوان اشعار » ترکیببند » شمارهٔ ۲ - فی مدح خواجه غیاث الدّین محمّد
آن را که باد از سر زلفش خبر برد
زان بو که با خود آورد از خود به در برد
چون تنگ نبود این دل شوریده ام که او
پیوسته با خیال دهانت به سر برد
خطّ تو را که زلف کند تربیت به حُسن
[...]
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۷ - در ذکر بعضی رفتگان از دایره مال و سال و دعای بعضی مرکزنشینان نقطه حال
شهرخ که به فرخی به سر برد
آوازه به شهرخی بدر برد
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۲ - رفتن مجنون روز دیگر به قبیله لیلی و ملاقات کردن باوی و به جهت ازدحام اغیار مجال سخن نایافتن
شب نیز بدین صفت به سر برد
محمل به نشیمن سحر برد
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۲ - حکایت کردن کثیر شاعر عاشق عزه از مجنون پیش خلیفه
با وی به همین نسق به سر برد
پس دست به آهوی دگر برد
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۸ - شنیدن مجنون شوهر کردن لیلی را و اضطراب نمودن وی از آن
او عمر به کان کنی به سر برد
نقدینه کان کسی دگر برد
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۹ - ملاقات کردن مجنون با لیلی در یکی از راهها و در انتظار مراجعت او در مقام حیرت ایستادن و شیان کردن مرغ بر سر وی
چون وعده دوست را به سر برد
بار خود ازان زمین به در برد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۳
غم ز دل بیرون مرا کی باده احمر برد؟
زردی از آیینه هیهات است روشنگر برد
تلخ گویان را دهن شیرین کنم از نوشخند
بشکند چون نیشکر هر کس مرا، شکر برد
بر سبکباران بود موج خطر باد مراد
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » صکوک الدلیل » بخش ۱۷ - برهان هفتم
اگر گوسفندی است حیدر برد
نتاجش خرانبار دیگر برد
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۵ - دلاکیه عارف
آن کند زخمی سر و این سر برد
سر ز سرداران یک کشور برد