گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

چه کردی آفتاب دلبران را

چرا بی ماه کردی اختران را

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل

 

گشاده دل به بخشش مهتران را

روایی خاسته را مشگران را

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۰ - نشستن رامین بر تخت شهنشاهى

 

به داورگه نشاندی داوران را

بکندی بیخ و بن بد گوهران را

فخرالدین اسعد گرگانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در ستایش ابوالمظفر جلال الدین شروان شاه

 

صبح است کمانکش اختران را

آتش زده آب پیکران را

هنگام صبوح موکب صبح

هنگامه دریده اختران را

بر صرع ستارگان دم صبح

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - مطلع دوم

 

ای رای تو صیقل اختران را

افسر توئی افسر سران را

خاک در تو به عرض مصحف

جای قسم است داوران را

هر هفته ز تیغ تو عطیت

[...]

خاقانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را

 

به معجز گوش مالد اختران را

بدین خاتم بود پیغمبران را

نظامی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۹ - آگاهی فغفور شاه از حال جمشید

 

چه شاید گفتن این بت پیکران را

که رشک آید بر ایشان بتگران را؟

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

ای روشنی از روی تو چشم نگران را

این روشنی چشم مبادا دگران را

با حسن تو و ناز تو سوزی و نیازی

جان نگران را دل صاحب نظران را

زاهد ز تو پوشد نظر و عقل فروشد

[...]

کمال خجندی
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - در تعریف اسب و توصیف بیماری او

 

باو گر آشنا سازند ران را

برد از یاد عاشق دلبران را

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

تا چند کنی خون دل صاحب نظران را

بر سنگ زنی شیشه ی خونین جگران را

از یاری اختر مطلب کام در افلاک

با سنگ در خانه مزن شیشه گران را

با غارت عشق تو چه از داغ دل آید

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۰

 

گمراه کند غفلت من راهبران را

چون خواب، زمین گیر کند همسفران را

بی بهره ز معشوق بود عاشق محجوب

روزی ز دل خویش بود بی جگران را

در کوه و کمر از ره باریک خطرهاست

[...]

صائب تبریزی
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۶ - جنگ کردن پسر راون با هنونت و کشته شدن او به دست هنونت

 

چو میمون دید فوج بیکران را

ز جا برکند و زد کوه گران را

ملا مسیح
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۹

 

نگاه دار به خود چشم گوهر افشان را

چو گل مدار نباشد نشاط دوران را

مباش این همه پیر و خط جوانان را

به دار عزت موی سفید پیران را

سیدای نسفی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

ای باد بگو آن شه رعنا پسران را

سر خیل بتان خسرو زرّین‌کمران را

ناخن زن داغ دل ارباب محبت

صیقل‌گر آئینه صاحب‌نظران را

بر هم زن شیرازه جمعیت عشاق

[...]

مشتاق اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode