گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

بامدادان شاه خود را دیده‌ام بر مرکبش

مشک‌پاشان از دو زلف و بوسه‌باران از لبش

صدهزاران جسم و جان‌افشان و حیران از قفاش

از برای بوسه چیدن گرد سایهٔ مرکبش

خنجری در دست و «مَن یَرغَب»‌کنان عیاروار

[...]

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۴ - ‌فی وحدانیة الله تعالی‌

 

همه پوینده‌اند در طلبش

همه جوینده‌اند روز و شبش

سنایی
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۰۶

 

در یافتم آخر ز قضا را به شبش

صد بوسه زدم بر لب همچون رطبش

او خواست که دشنام دهد حالی من

دشنام به بوسه در شکستم به لبش

مهستی گنجوی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۱ - بردن سرهنگ بهرام‌گور را به مهمانی

 

شَبَه‌ِ خال بر عقیق لبش

مُهر زنگی نهاده بر رطبش

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد

 

ترکی از اصل رومیان نسبش

قرة‌العین هندوان لقبش

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵ - در معراج

 

ناف شب آکنده ز مُشک لبش

نعل مه افکنده سم مرکبش

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۴ - برتری سخن منظوم از منثور

 

چون به سخن گرم شود مرکبش

جان به لب آید که ببوسد لبش

نظامی
 

عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید

 

هر آنکس را که حیدر شد محبّش

طبیب حاذق آمد کلّ طبّش

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و نهم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

چون دهم شرحش چگویم یا ربش

نیست شیرین هرچه گویم جز لبش

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۱۵ - الحكایة و التمثیل

 

دو در از دندان و دو در از لبش

بسته میدارند هر روز و شبش

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴