گنجور

 
سنایی

زحمت آب و گِل در این عالم

رحمتش نام کرده فضل قِدم

قدر شبهای قدر از گل او

نورِ روز قیامت از دل او

حلقهٔ حلقه‌ها به حلقهٔ موی

شحنهٔ شرعها به صفحهٔ روی

رازِ حق پردهٔ محارم او

نفس کل صورت مکارم او

عرش عشقش بر آسمان جلال

اصل و فرعش پُر از فنون کمال

غرض کُن ز حکم در ازل او

اول الفکر و آخر العمل او

بوده اول به خلقت و صورت

و آمده آخر از پی دعوت

بوده در روضهٔ حظیرهٔ انس

مادرش امر و دایه روح‌القدس

قد او هرکه از مهی و بهی

سخره کردی به قدّ سرو سهی

لون او ماه را چو گل کردی

بوی او مُشک را خجل کردی

حلق خلق از برای طوق فرش

خلق خلق نسیم خاک درش

فرش نو بارِ فرع او گشته

عرش مغلوب شرع او گشته

منتصب قد چو سرو آزاده

شمسهٔ عقل آدمی زاده

صبح صادق چنو ندیده به راه

آفتابی به زیر گنبد ماه

شرع و دین چار طبع و شش سوی او

عقل و جان گوهر دو گیسوی او

هفده تاموی چون ستاره به باغ

وآنِ دیگر سیاه چون پرِ زاغ

اندران گیسوی سیاه و سپید

دوخته عقل کیسه‌های امید

کرده همزاد با ازل نسبش

گشته همراز با ابد ادبش

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]