عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۹) حکایت آن مرغ که در سالی چهل روز بیضه نهد
یکی مرغیست اندر کوه پایه
که در سالی نهد چل روز خایه
عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم
چو خورشید رخش افگند سایه
همای چرخ را بشکست مایه
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
نداند دید بر ماه تو دایه
که یک موی افکند بی مهر سایه
عطار » خسرونامه » بخش ۲۱ - دگر بار رفتن دایه پیش هرمز
زبان بگشاد هرمز کای بلایه
ندانم چون تو جادو هیچ دایه
عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه
چو هرمز را برِ خود دید دایه
بر آن خورشید رخ افگند سایه
عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب
چو آگه شد زبان بگشاد دایه
که مارا نیست بر سالوس پایه
عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب
گل خورشید رخ برخاست و دایه
روان دایه پس گل همچو سایه
عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل
در آنشب گل بیامد پیش دایه
چو خورشیدی که آید پیش سایه
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
نگه کرد از کنار چشم دایه
بران خورشید روی افگند سایه
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
چو گردون بر زمین افگند سایه
بیاید در نهان پیش تو دایه
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
کبوتر خانه شکل هفت پایه
به یک ره مرغ شب بنهاد خایه
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
ز سه کمتر نشاید هیچ مایه
ناِستد دیگ پایه بی سهپایه
عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز
غم او می مخور چندان که دایه
ز عمر خود تمامی یافت مایه
عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز
غم او خور که او بهتر ز دایه
که از فرهنگ وخوبی داشت مایه
عطار » مصیبت نامه » بخش یازدهم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل
چون فراسر میشود در سایهٔ
پس بود بسیار اندک مایهٔ
عطار » مصیبت نامه » بخش سیهم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل
بود سلطان را زنی همسایهٔ
کز نکوئی داشت آن زن مایهٔ
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۶ - در بیان آنکه اگر چه مولانا قدسنا الله بسره العزیز شمس الدین تبریزی را عظم الله ذکره بصورت در دمشق نیافت بمعنی در خود یافت زیرا آن حال که شمس الدین را بود حضرتش را همان حاصل شد
او چو شخص است و هست من سایه
نیست بی شخص سایه را مایه