ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۰ - نیرنگ کوش با رومیان
به دستور گفت این نیای من است
نهان کرده گنج از برای من است
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۲ - فارک و بازماندگانش
فریدون فرّخ نیای من است
کنون سنگ و خاشاک جای من است
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳
شراب خانه ی وحدت که انزوای من است
درو وساده ی تحقیق متّکای من است
کسی زمن نکند این سخن قبول ولی
ورای سدره اگر بشنوی سرای من است
فراز و شیب تعلق به معرفت دارد
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱
ز خون دل که به رخسار ماجرای من است
بخوان به لطف که دیباچه وفای من است
نفس رسیده به آخر، هوس نماند جز این
که بشنوم ز تو کاین مردان از برای من است
به جای دعای غمت می کنم که دیر زیاد
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » آیینه سکندری » بخش ۳
در اسکندریه که جای من است
بنا کرده رسم و رای من است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۴ - النصیحة
هرکه را گفتی این خدای من است
زانکه بر وفق عقل و رای من است
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷
اگر چه غمزهٔ خونریز تو بلای من است
سرشک لعل و زر چهره خون بهای من است
مرا که از تو به صد تیغ بر نتابم روی
چه غم ز تیر ملامت که در قفای من است
مرا چو در نظرم سرکشی به جای تو نیست
[...]
محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۱۳ - آمدن بیژن و آوردن برزوی رستم زال را قسمت دوم
همان زخم بازو گوای من است
کمند و کمان رهنمای من است
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱
جفای تو که بسی خوشتر از وفای من است
همه عنایت و لطف است چون به جای من است
وفا که با همه کس می کنی نمی خواهم
من و جفای تو کان خاصه از برای من است
چو قدر دولت وصل تو را ندانستم
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۸
منم که تاج سر چرخ خاک پای من است
چو ذره رقص کنان مهر در هوای من است
قطار روز و شب افتاده سایه و نوری
ز اوج کنگره کاخ کبریای من است
به آفتاب کجا سر درآورم که چو او
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰
عاشق مجنونم و صحرای غم جای من است
گر بمیرم دورازو کس را چه پروای من است
سوختن در آفتاب غم نه کار هر کس است
سایه من داند این محنت که همپای من است
با در و دیوار در جنگم ز مستیهای عشق
[...]
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۶۸
صد شکر که کوچه عدم جای من است
بازار فنا گرم ز سودای من است
از سینه چو فکر یار بیرون نرود
گوئی که درون سینه دنیای من است
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶
منم که تنگدلی باغ دلگشای من است
به دستم آبله جام جهاننمای من است
رسید همرهی بخت واژگون جایی
که هر که خاک رهم بود خار پای من است
به دستگیری افلاک احتیاجی نیست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۷
دخل و تحسین بجا باعث احیای من است
هر که را درد سخن هست مسیحای من است
گرچه صد پایه ز نقش قدم افتاده مرا
کهکشان جاده همت والای من است
به تماشای گل و لاله به بستان نروم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳۴
منم که معنی بیگانه آشنای من است
نهال خامه من باغ دلگشای من است
چو نقش، پا ننهم از گلیم خود بیرون
حصار عافیت من ز نقش پای من است
به فکر باغ و غم آسیا چرا باشم؟
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰
فروغ گوش گل از آتشین نوای من است
دماغ غنچه تر از نشاه صدای من است
که را وسیله گلچینی وصال کنم؟
کسی که محرم او نیست آشنای من است
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶
بندهٔ او من و او خدای منست
من برای وی و او برای منست
مقصد اصلی ندای کنم
سایر خلق چون صدای منست
هادی این رهم صلا بزنید
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰
عرصه لامکان سرای من است
این کهن خاکدان چه جای من است
دلم از غصه خون شدی گر نه
مونس جان من خدای من است
آنکه او خسته داردم شب و روز
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷
چرخ خاکستری از آتش سودای من است
وسعت آباد جهان گوشهٔ صحرای من است
فیض باطن سبب زینت ظاهر باشد
چاک دل غنچه صفت زیب سراپای من است
طرفه انداز خرامی است ترا فرش رهت
[...]