عرصه لامکان سرای من است
این کهن خاکدان چه جای من است
دلم از غصه خون شدی گر نه
مونس جان من خدای من است
آنکه او خسته داردم شب و روز
خود هم او مرهم و شفای من است
هر که زو بوی درد می آید
صحبتش مایهٔ دوای من است
هر که او از دو کون بیگانه است
در ره دوست آشنای من است
مقصدم حق و مرکبم عشقست
شعر من ناله درای من است
هست با من کسی همیشه کزو
تار و پود من و بقای من است
سازدم هر چه قابل آنم
دهدم هر چه آن سزای من است
خوبی من همه ز پرتو اوست
گر بدی هست مقتضای من است
من اگر هستم اوست هستی من
ور شوم نیست او بجای من است
از خود ار بگذرم رسم بخدا
بخدائی که منتهای من است
بقضا فیض اگر شود راضی
هر دو عالم بمدعای من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه را گفتی این خدای من است
زانکه بر وفق عقل و رای من است
بندهٔ او من و او خدای منست
من برای وی و او برای منست
مقصد اصلی ندای کنم
سایر خلق چون صدای منست
هادی این رهم صلا بزنید
[...]
مدعی بی تو در بلای من است
دور گردون به مدعای من است
چون در افتد بکار من گرهی
تا لب او گره گشای من است
همه خلق آگهند و من به گمان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.