گنجور

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » گفتار نظام الملک در حال نزع

 

دیده پر خون دوستان پاک من

چون بیفشاند دست از خاک من

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۶ - ***

 

گشته روشن این ضمیر پاک من

شد زیارت گاه مردان خاک من

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۹

 

در غیب پر، این سو مپر ای طایر چالاک من

هم سوی پنهان خانه رو ای فکرت و ادراک من

عالم چه دارد جز دهل از عیدگاه عقل کل؟

گردون چه دارد جز که که از خرمن افلاک من؟

من زخم کردم بر دلت مرهم منه بر زخم من

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۶

 

مست رسید آن بت بی‌باک من

دردکش و دلخوش و چالاک من

گفت به من بنگر و دلشاد شو

هیچ به خود منگر غمناک من

ز آب و گل این دیده تو پرگل است

[...]

مولانا
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » آیینه سکندری » بخش ۱ - ساقی نامه

 

که چون گم شود جان غمناک من

نریزد کسی جرعه بر خاک من

امیرخسرو دهلوی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۱

 

روزی اگر گذار تو افتد بخاک من

فریاد بشنوی ز دل دردناک من

لعلت حیات میدهد ای دوست باک نیست

گر غمزه تو سعی کند در هلاک من

در عشق تست جامه جانم هزار چاک

[...]

حسین خوارزمی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۷

 

روزی که می سرشت فلک آب و خاک من

می سوخت ز آتش تو دل دردناک من

سررشته وصال تو گر آمدی به کف

پیوند یافتی جگر چاک چاک من

هر چند دل ز یاری خود پاک بینمت

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۲

 

آه مظلوم است در بالا دوی ادراک من

از زبردستی به ساق عرش پیچد تاک من

کیست دیگر تا تواند دست با من کوفتن؟

کآسمان باآن زبردستی بود در خاک من

نیست چین نارسایی در کمند فکرتم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۵۱

 

نیست غیری در حریم دیده نمناک من

نام لیلی نقش می بندد ز اشک پاک من

اینقدر بی طاقتی در مشت خاری بوده است؟

روی دریا شد کبود از سیلی خاشاک من

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۲۲

 

نیست غیری در حریم دیده نمناک من

نام لیلی نقش می بندد ز اشک پاک من

اینقدر بی طاقتی در مشت خاری بوده است؟

روی دریا شد کبود از سیلی خاشاک من

صائب تبریزی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

چندید عتاب و ناز نخواهد هلاک من

از یک نگه به باد توان داد خاک من

گو یک نظر به چاک گریبان او ببین

ناصح که طعنه زد به گریبان چاک من

هر جا که بود درد و غمی در جهان نجست

[...]

سحاب اصفهانی
 

رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » کیان اندوه

 

نی افسرده‌ای هنگام گل روید ز خاک من

که برخیزد از آن نی ناله‌های دردناک من

مزار من اگر فردوس شادی‌آفرین باشد

به جای لاله و گل خار غم روید ز خاک من

مخند ای صبح بی‌هنگام که امشب سازشی دارد

[...]

رهی معیری