فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام اورمزد » بخش ۱
تن شاه دین را پناهی بود
که دین بر سر او کلاهی بود
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۶
کسی کز در پادشاهی بود
نخواهد که مهتر سپاهی بود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۶ - داستان دهقان توانگر
کنون نیز هر جا که شاهی بود
دگر دانشی پیشگاهی بود
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۷ - رفتن فرامرز به جزیره فیل گوشان
که این سهمگین جایگاهی بود
مگرمان به یزدان پناهی بود
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۳۸ - خواستگاری آتبین دختر طیهور را
که بیگانه را گرچه شاهی بود
ز دریا بیفتاده ماهی بود
ایرانشان » بهمننامه » آغاز داستان » بخش ۲۰ - تزویج شاه بهمن با دختر شاه مصر
اگر شاه را کینهخواهی بود
همان یاور شاه شاهی بُوَد
ایرانشان » بهمننامه » آغاز داستان » بخش ۲۰ - تزویج شاه بهمن با دختر شاه مصر
که اندر جهان نیکخواهی بُوَد
به هنگام سختی پناهی بُوَد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۵ - التّمثیل فیالمحبّة والشّکر
علم جویی که در تباهی بود
روی او چون در آب ماهی بود
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۱۱ - حکایت در عدل سلطان
کاندر آن روزگار شاهی بود
عالم عدل را پناهی بود
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۷ - نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم
گرچه هریک به چهره ماهی بود
آنکه نخاس گفت، شاهی بود
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
چون درون شد نه خم که چاهی بود
تا بن چَه دراز راهی بود
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۷ - نشستن اسکندر بر جای دارا
که در لشکر چون تو شاهی بود
بفر تو یک تن سپاهی بود
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۹ - سوگند نامه اسکندر به سوی مادر
چو طوفان انصاف خواهی بود
نترسد ز غرق آنکه ماهی بود
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۵۳ - تمثیل در فرستادن عقل و حیا و علم از حضرت عزت بحضرت آدم (ع)
هر کرا با عقل همراهی بود
دیدنش از ماه تا ماهی بود
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۹ - درضمانت بهشت مر کاتب کتاب را و اسرار او فرماید
راز اهل راز آگاهی بود
گر نفهمی تو ز کوتاهی بود
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۱ - تمثیل احوال آنهائی که به هر چه توجه پذیرند، رنگ آن گیرند و برای صورت میرند
پیش دانا عزّت و شاهی بود
پیش نادان جمله گمراهی بود
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۵ - الحكایة و التمثیل
زین قدر آنرا که آگاهی بود
کی سزاوار شهنشاهی بود
عطار » مصیبت نامه » بخش نوزدهم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
گر بصانع در دلت راهی بود
در بر آن صنع چون کاهی بود