اوحدی » جام جم » بخش ۷۸ - باب دوم در معاش و احوال آخرت و در آن چند سخنست اول در جد و جهد و توجه اصلی
پشت بر خاکدان فانی کن
روی در عالم معانی کن
اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۸ - خطاب به خواجه غیاثالدین محمد
شب نگاهی درین معانی کن
روز لطفی چنانکه دانی کن
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۴۱ - حکایت آن خفته چشم بیدار دل که روح الله به سر وقت وی رسید و عذر خواب کردن وی را از وی پسندید
بر کرم هاش ثناخوانی کن
بر رقمهاش درافشانی کن
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۹ - عقد سی و چهارم در سماع که از خود گذشتن است و آستین بر خلق افشاندن نه گرد خود گشتن و از خدای بازماندن
ساعتی ترک گران جانی کن
شوق را سلسله جنبانی کن
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۴ - ایضا فی الموعظه النصیحه
روی در ملک جاودانی کن
ترک این کهنه دیر فانی کن
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲
به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی کن
حیات خضر خواهی فکر آب زندگانی کن
ز اهل نشأه حرفی یاد دارم جان من بشنو
نشین با شیشه همزانو و می را یار جانی کن
دل مینای میباید که باشد صاف با رندان
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول
ساعتی ترک گران جانی کن
شوق را سلسله جنبانی کن
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول
ساعتی ترک گران جانی کن
شوق را سلسله جنبانی کن
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۵
سبو بیار و پر از آب زندگانی کن
ز جام می طلب عمر جاودانی کن
نگفت جم به فریدون جزین که جور مکن
جهان ز تست دگر هرچه می توانی کن
نشاط طبع حکیمان علاج بیمارست
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲ - در مدح شاهجهان
به عالم از سر کلک وزارت درفشانی کن
بر اوج قدر دائم کار فیض آسمانی کن
بزرگان را به قدر کاردانی کار میافتد
دل بیدار داری مملکت را پاسبانی کن
رضای خلق و خالق چون عنان هرگه به دست آید
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۸
رسیده ایم به بزم تو، مهربانی کن
شکفته شو ز می، از چهره گلفشانی کن
به حرف خضر مکن اعتبار در ره عشق
سخن بپرس، ولی خود هر آنچه دانی کن
به آب و رنگ چو گل منت بهار مکش
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸۰
خاک ره باش و تماشای تن آسانی کن
خاطر مور به دست آر و سلیمانی کن
ای که در آتشی از درد سر آزادی
چندی از چوب قفس صندل پیشانی کن
ای صبا بلبل ما ذوق تماشا دارد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴۱
به رنگ سرو درین باغ زندگانی کن
بریز بار ز خود، ترک شادمانی کن
گرت هواست که در وصل آفتاب رسی
درین ریاض چو شبنم نظرچرانی کن
مگر به میوه بی خار بارور گردی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۹۵
بهار می گذرد، سیر گلستانی کن
به آشیان چه فرو رفته ای، فغانی کن
مباد خیره شود آرزوی خام طمع
به وقت خواب گل بوسه را نشانی کن!
ترا به خلق، تماشاییان شناخته اند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۶۶
بهار می گذرد، سیر گلستانی کن
به آشیان چه فرو رفته ای، فغانی کن
مباد خیره شود آرزوی خام طمع
به وقت خواب گل بوسه را نشانی کن!
ترا به خلق، تماشاییان شناخته اند
[...]
قدسی مشهدی » مثنویها » شمارهٔ ۳۴ - در مذمّت سخنناشناسان
خیز چون صبح گلفشانی کن
دم ز پیری مزن، جوانی کن
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۰
بپوش از هستی خود چشم و عیش جاودانی کن
نشین در کنج خلوتخانه خود کامرانی کن
مده ره در حریم خاص دل وسواس شیطان را
بهر جا پا نهی اطراف خود را پاسبانی کن
رخ خود مهر وقت شام سازد از شفق گلگون
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶
ببر طمع ز زمین، خرقه آسمانی کن
چو مهر، نور به هر ذره میهمانی کن
به بخت تیره ام سرمه هر کجا چشمی است
بیا به دیده درایی و اصفهانی کن
هوای گنج محبت اگر به دل داری
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۲۰ - علمدار سپاه
ز جا خیز و علم بردار و با من هم عنانی کن
به دور خیمه ها اهل حرم را پاسبانی کن