گنجور

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی معرفت » حکایت پاسبانی عاشق که هیچ نمی‌خفت

 

هر شبم عشق امتحانی می‌کند

پاسبان را پاسبانی می‌کند

عطار
 

عطار » پندنامه » بخش ۱۵ - در صفت بدبختی

 

هر که ترک کامرانی می‌کند

بر خلافش زندگانی می‌کند

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۲

 

عشق اکنون مهربانی می‌کند

جان جان امروز جانی می‌کند

در شعاع آفتاب معرفت

ذره ذره غیب دانی می‌کند

کیمیای کیمیاسازست عشق

[...]

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵

 

هر که بی او زندگانی می‌کند

گر نمی‌میرد گرانی می‌کند

من بر آن بودم که ندهم دل به عشق

سروبالا دلستانی می‌کند

مهربانی می‌نمایم بر قدش

[...]

سعدی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵

 

با سر زلفش دلم، پیوند جانی می‌کند

با خیالش خاطرم، عیشی نهانی می‌کند

در هر آن مجلس که دارد چشم مستش قصد جان

جان اگر خوش بر نمی‌آید، گرانی می‌کند

زنده‌ای کو مرده‌ای را دید زیبا صورتی است

[...]

سلمان ساوجی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

لعل تو چون کشف اسرار نهانی می‌کند

جزع من بر روی من گوهر فشانی می‌کند

با سر زلف تو شانه می‌درآرد سربه‌سر

با لب لعل تو ساغر کامرانی می‌کند

چشم ترکت را که صد آشفته در هر گوشه است

[...]

ناصر بخارایی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۱

 

چندروزه زندگی بر ما گرانی می‌کند

خضر دایم در جهان چون زندگانی می‌کند؟

چند بتوان با تپانچه روی خود را سرخ داشت

چهره را گلگون شراب ارغوانی می‌کند

می‌فروش از دست نگذارد نشاط خویش را

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۰

 

تا خدنگ غمزه بال و پرفشانی می‌کند

خون ما افسردگان رقص روانی می‌کند

از تپیدن نیست فارغ، دل درون سینه‌ام

این شرر در سنگ مشق جانفشانی می‌کند

ذوق عریانی مرا از خاک تا برداشته است

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

با لبت عمر ابد عیش نهانی می‌کند

خوب‌رویی با جمالت کامرانی می‌کند

حسن چون آتش فروزد، برق بر دل می‌زند

عشق چون سودا کند سودای جانی می‌کند

حیرتی دارم که جان جزوی‌ست از اجزای عشق

[...]

قدسی مشهدی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۲

 

سیدا از مدح شه دل شادمانی می کند

روز و شب با عیش و عشرت زندگانی می کند

با می و ساقی و مطرب کامرانی می کند

خسروا پیرانه سر حافظ جوانی می کند

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۱

 

اینکه طاقت‌ها جوانی می‌کند

ناتوانی‌، ناتوانی می‌کند

گر همه خاک از زمین‌گردد بلند

بر سر ما آسمانی می‌کند

بسکه فطرتها ضعیف‌ افتاده است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۲

 

نظم امکانی‌کجا ضبط روانی می‌کند

کوه هم‌گر پا فشارد سکته‌خوانی می کند

زبن من و ما چون شرارکاغذ آتش زده

اندکی دامن فشاندن گل‌فشانی می‌کند

خلق از آغوش عدم نارسته می‌جوید فراغ

[...]

بیدل دهلوی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

کی فرنگی با مسلمانی نهانی می‌کند

آنچه با ما آشکارا یار جانی می‌کند

از خدنگ حادثات چرخ ای دل گوشه‌گیر

چون کمان با پشت خم آن هم جوانی می‌کند

فتح ملک دل به نام عشق ثبت است از ازل

[...]

سعیدا
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۲

 

خضر گر خوش زندگانی می‌کند

زندگانی جاودانی می‌کند

گر ببیند ساعد و تیغ تو را

کی به کشتن سرگرانی می‌کند

غمزه تو در نگاهش مضمر است

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰

 

چون دم تیغ تو قصد جان ستانی می‌کند

بار سر بر دوش جانان زان گرانی می‌کند

چشم بیمار تو را نازم که با صاحب دلان

دعوی زورآوری در ناتوانی می‌کند

من غلام آن نظربازم که با منظور خود

[...]

فروغی بسطامی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

پرتو آیینه‌ام حیرت‌بیانی می‌کند

صورت بهزاد فکر من نه مانی می‌کند

وضع میزان خیالم را مپرس از نازکی

سایه مویی به یاد آید گرانی می‌کند!

عقده‌های مشکل رمز و کنایات مرا

[...]

طغرل احراری
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در مدح امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

 

دهر پیر امروز باز از نوجوانی می‌کند

ذره‌سان خورشید رقص از شادمانی می‌کند

بر فراز سدره با پیک خدا روح‌الامین

مرغ بخت خاکیان هم‌آشیانی می‌کند

جان حق‌جویان مهجور به محنت مبتلا

[...]

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

ز اشک خود بر آتش دل، آب‌پاشی می‌کنم

باز طبعم بیشتر، آتش‌فشانی می‌کند

دل دگر پیرامن دلدار را، ول کرده است

بر زوال ملک دارا، نوحه‌خوانی می‌کند

گرگ‌های آنگلوساکسون، بر آن بنشسته‌اند

[...]

میرزاده عشقی