گنجور

 
طغرل احراری

پرتو آیینه‌ام حیرت‌بیانی می‌کند

صورت بهزاد فکر من نه مانی می‌کند

وضع میزان خیالم را مپرس از نازکی

سایه مویی به یاد آید گرانی می‌کند!

عقده‌های مشکل رمز و کنایات مرا

فهمد آن دانا که حل بوالمعانی می‌کند

در سریر موشکافی شاهم از فکر رسا

در دیار نظم طبعم حکمرانی می‌کند

اختر طالع به اوج دانشم دنباله زد

ملک معنی را دلم صاحبقرانی می‌کند

هرکه شد در بحر اشعارم نخستین ناخدا

زورق از فهم بلند خویش ثانی می‌کند

مهره نرد بساط بیت موزون مرا

هرکسی با قدر دانش دانه‌رانی می‌کند

در شکار صید معنی‌های وحشت‌رام من

گه خدنگ از غمزه که ابرو کمانی می‌کند؟!

طغرل‌آسا روز و شب در اوج مضمون‌های بکر

طائر رمز نکاتم پرفشانی می‌کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode