گنجور

 
فروغی بسطامی

چون دم تیغ تو قصد جان ستانی می‌کند

بار سر بر دوش جانان زان گرانی می‌کند

چشم بیمار تو را نازم که با صاحب دلان

دعوی زورآوری در ناتوانی می‌کند

من غلام آن نظربازم که با منظور خود

شرح حال خویش را در بی زبانی میکند

حالتی در باغ او دارم که با من هر سحر

بلبل دستان‌سرا هم داستانی می‌کند

چون ننالد مرغ مسکینی که او را داده‌اند

دامن باغی که گل چین باغبانی می‌کند

من کجا و بزم آن شاهنشه اقلیم حسن

صعوه با شهباز کی هم آشیانی می‌کند

گر نه باد صبح دم در گلشن او جسته راه

برق آهم پس چرا آتش فشانی می‌کند

ساقیا می ده که آخر گنبد نیلوفری

ارغوانی رنگ ما را زعفرانی می‌کند

عافیت خواهی زمین بوس در می‌خانه باش

زان که می دفع بلای آسمانی می‌کند

رهروی از کعبه مقصود می‌جوید نشان

کاو وطن در کوی بی نام و نشانی می‌کند

عاشق صادق فروغی بر سر سودای عشق

نقد جان را کی دریغ از یار جانی می‌کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سلمان ساوجی

با سر زلفش دلم، پیوند جانی می‌کند

با خیالش خاطرم، عیشی نهانی می‌کند

در هر آن مجلس که دارد چشم مستش قصد جان

جان اگر خوش بر نمی‌آید، گرانی می‌کند

زنده‌ای کو مرده‌ای را دید زیبا صورتی است

[...]

ناصر بخارایی

لعل تو چون کشف اسرار نهانی می‌کند

جزع من بر روی من گوهر فشانی می‌کند

با سر زلف تو شانه می‌درآرد سربه‌سر

با لب لعل تو ساغر کامرانی می‌کند

چشم ترکت را که صد آشفته در هر گوشه است

[...]

صائب تبریزی

تا خدنگ غمزه بال و پرفشانی می‌کند

خون ما افسردگان رقص روانی می‌کند

از تپیدن نیست فارغ، دل درون سینه‌ام

این شرر در سنگ مشق جانفشانی می‌کند

ذوق عریانی مرا از خاک تا برداشته است

[...]

قدسی مشهدی

با لبت عمر ابد عیش نهانی می‌کند

خوب‌رویی با جمالت کامرانی می‌کند

حسن چون آتش فروزد، برق بر دل می‌زند

عشق چون سودا کند سودای جانی می‌کند

حیرتی دارم که جان جزوی‌ست از اجزای عشق

[...]

سلیم تهرانی

چندروزه زندگی بر ما گرانی می‌کند

خضر دایم در جهان چون زندگانی می‌کند؟

چند بتوان با تپانچه روی خود را سرخ داشت

چهره را گلگون شراب ارغوانی می‌کند

می‌فروش از دست نگذارد نشاط خویش را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه