گنجور

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » حکایت دوم

 

خدمتِ تو همی به جان کردم

نه از پی کسبِ آب و نان کردم

حمیدالدین بلخی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۵ - دعای پادشاه سعید علاء الدین کرپ ارسلان

 

چاشنی گیریش به جان کردم

وانگهی بر تو جانفشان کردم

نظامی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۲ - مناجات

 

سود دیدم، سفر به آن کردم

بختم آشفته شد، زیان کردم

اوحدی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹

 

سال‌ها پیرُویِ مذهبِ رندان کردم

تا به فتویِ خِرَد حرص به زندان کردم

من به سرمنزلِ عَنْقا نه به خود بُردم راه

قطعِ این مرحله با مرغِ سلیمان کردم

سایه‌ای بر دلِ ریشم فِکَن ای گنجِ روان

[...]

حافظ
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۴

 

سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم

برای حضرت جانان وداع جان کردم

چو اعتماد ندیدم درین دیار غرور

چو عقل کل سفر ملک جاودان کردم

مکان خاک فروغی نداشت چندانی

[...]

قاسم انوار
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲ - تتبع خواجه

 

اینکه خود را به در میکده عریان کردم

خرقه را رهن شراب از پی رندان کردم

دوش یک جرعه ام احسان ننمودی هر چند

اشک چون شمع فشاندم سپس افغان کردم

عمرها آنچه دل از علم و عمل جمع نمود

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

بنایی از حباب اشک چشم خون فشان کردم

هوایت را درو از دیده مردم نهان کردم

ز جان بیرون نمی شد لذت عشقت بآسانی

مرا گفتی که ترک عشق من کن ترک جان کردم

دل خون گشته میل خاک پایت داشت دانستم

[...]

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۳۵

 

منم کز دل وداع کشور امن و امان کردم

ز ملک وصل اسباب اقامت را روان کردم

منم کانداختم در بحر هجران کشتی طاقت

رسیدم چون به غرقاب بلا لنگر گران کردم

منم کاورد کوه محنتم چون زور بر خاطر

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰

 

دی از کرم داور دوران کردم

سودی و زیان نیز دو چندان کردم

طالع بنگر که بر در حاتم دهر

رفتم که کنم فایدهٔ نقصان کردم

محتشم کاشانی
 

میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۴

 

ز هر نوعی که خاطرخواه او بود آن‌چنان کردم

که تا با خود به رغم دشمنانش مهربان کردم

میلی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۶

 

سخن دوست گران بود فراوان کردم

جان به بیعانه بیارید که ارزان کردم

گرد راه خضری از نظرم می پاشید

سوی هر چشمه شدم چشمه حیوان کردم

هیچ اکسیر به تأثیر محبت نرسد

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۹

 

مدتی صبر چو زنجیر به زندان کردم

تا نظر باز به روی مه کنعان کردم

تا ز یاقوت لب او نظری دادم آب

ریگ این بادیه را لعل بدخشان کردم

تا مرا کعبه مقصود به بالین آید

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴

 

ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان کردم

سراپا خویشتن را چون قلم صرف زبان کردم

چنان کاول شناساند الف، استاد کودک را

من اول ناوک او را، به دل خاطر نشان کردم

شدم در مکتب دل تا گلستان خوان حسن او

[...]

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۵

 

اگر حرفی ز سوز آتش عشقش بیان کردم

به رنگ شمع محفل خویش را صرف زبان کردم

فغانم از گداز آتش غم اشک حسرت شد

بحمدالله که درس ناله را امشب روان کردم

کشیدم بر سر آخر پردهٔ رسوایی عشقش

[...]

جویای تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۵

 

دل تنگ از ستمت رشک گلستان کردم

لب زخمی ز دم تیغ تو خندان کردم

سر شوریده دلان در خم چوگان من است

بس که آشفتگی از زلف تو سامان کردم

کام جانی که به زهر ستم انباشته بود

[...]

حزین لاهیجی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۱

 

دوش با باد دمی شکوه زهجران کردم

باد را از نفسی آتش سوزان کردم

آتش از شرح غمت در نی کلکم افتاد

من چرا شیر صفت جا به نیستان کردم

غیرتم میکشد ایدوست که نامت بردم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۲

 

دل به بر داشت فغانی و گمان کردم

که به غوغای جرس قطع بیابان کردم

رفت چون برق ز ره محمل لیلی مجنون

از چه خود را به ره بادیه حیران کردم

تا که انسان دو چشمم به تو حور انس گرفت

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳

 

دست درحلقه آن زلف پریشان کردم

هر چه دل بود در آنبی سروسامان کردم

گرچه هر حلقه آن زلف چو ثعبانی بود

پنجه بی واهمه در پنجه ثعبان کردم

دامن من به مثل کان بدخشان گردید

[...]

بلند اقبال
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۸۰ - و له ایضاً علیه الرَّحمَةِ و الغُفران

 

خاطر از زلف تو امروز، پریشان کردم

دیده از فرقت رخسار تو گریان کردم

شکرلله که به یمن شرف دولت عشق

خویش را مالک صد ملک سلیمان کردم

تا مرا سلطنت فقر، به پوشید لباس

[...]

محیط قمی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

ای وای بمن که هرچه عصیان کردم

در توبه گناه بدتر از آن کردم

خود را به نظر گرفته مشرک گشتم

کردم گنه و به شرک جبران کردم

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode