گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

دل به بر داشت فغانی و گمان کردم

که به غوغای جرس قطع بیابان کردم

رفت چون برق ز ره محمل لیلی مجنون

از چه خود را به ره بادیه حیران کردم

تا که انسان دو چشمم به تو حور انس گرفت

قطع از انس پریزاده و انسان کردم

ریختم نافه از آن زلف به دامان تو دوش

یاد داری تو صبا با تو چه احسان کردم

از من ایمان مطلب در ره آن در یتیم

شیخ شهرم همه را صرف یتیمان کردم

دوش دیوانه عشق تو شنیدم می‌گفت

که من این حکمت تعلیم به لقمان کردم

گفتم آشفته حدیثی ز خم زلفش باز

عالمی را من از این گفته پریشان کردم

داد یک جرعه میم از سر رحمت خمار

طوف میخانه چو با دیده گریان کردم

ساقی میکده عشق علی دست خدا

که به مدحش ز ازل طبع نوا خوان کردم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

سال‌ها پیرُویِ مذهبِ رندان کردم

تا به فتویِ خِرَد حرص به زندان کردم

من به سرمنزلِ عَنْقا نه به خود بُردم راه

قطعِ این مرحله با مرغِ سلیمان کردم

سایه‌ای بر دلِ ریشم فِکَن ای گنجِ روان

[...]

امیرعلیشیر نوایی

اینکه خود را به در میکده عریان کردم

خرقه را رهن شراب از پی رندان کردم

دوش یک جرعه ام احسان ننمودی هر چند

اشک چون شمع فشاندم سپس افغان کردم

عمرها آنچه دل از علم و عمل جمع نمود

[...]

نظیری نیشابوری

سخن دوست گران بود فراوان کردم

جان به بیعانه بیارید که ارزان کردم

گرد راه خضری از نظرم می پاشید

سوی هر چشمه شدم چشمه حیوان کردم

هیچ اکسیر به تأثیر محبت نرسد

[...]

صائب تبریزی

مدتی صبر چو زنجیر به زندان کردم

تا نظر باز به روی مه کنعان کردم

تا ز یاقوت لب او نظری دادم آب

ریگ این بادیه را لعل بدخشان کردم

تا مرا کعبه مقصود به بالین آید

[...]

حزین لاهیجی

دل تنگ از ستمت رشک گلستان کردم

لب زخمی ز دم تیغ تو خندان کردم

سر شوریده دلان در خم چوگان من است

بس که آشفتگی از زلف تو سامان کردم

کام جانی که به زهر ستم انباشته بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه