اینکه خود را به در میکده عریان کردم
خرقه را رهن شراب از پی رندان کردم
دوش یک جرعه ام احسان ننمودی هر چند
اشک چون شمع فشاندم سپس افغان کردم
عمرها آنچه دل از علم و عمل جمع نمود
همه را در سر آن زلف پریشان کردم
خم چوگان فلک دست امیدم بکشید
دست هر گه سوی آن گوی زنخدان کردم
بیم آتش مده از جرم می ام ای زاهد
کانچه قسام ازل امر نمود آن کردم
خرقه چاک مرا بر صف تکمه شدست
آن گره ها که به دامان و گریبان کردم
پرتو مهر وصال از درو بامش افتاد
خانه دل که بسودای تو ویران کردم
دل که گمره شده بود از هوس جنت و حور
بازش از یاد وصال تو پشیمان کردم
وصل اگر بایدت از خود بگذر ای فانی
بین که چون قصه مشکل به تو آسان کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر یک سفر عاشقانه و روحانی است. شاعر از رها کردن قید و بندهای دنیوی و خودسازی در میکده سخن میگوید. او به عشق و وصالی اشاره میکند که در طی عمرش به دنبال آن بوده و در این راه تلاش کرده است. شاعر از درد و غم ناشی از جدایی یاد میکند و بیان میدارد که همهی علم و عملش را برای رسیدن به معشوق قربانی کرده است. او مخاطب را به ترک خودخواهی و پذیرش عشق دعوت میکند، زیرا در نهایت، عشق و وصال به او آرامش میبخشد.
هوش مصنوعی: من خود را در میکده به صورت عریان نشان دادم و برای نوشیدن شراب از رندان، لباس و پوشش خود را کنار گذاشتم.
هوش مصنوعی: دیشب یک جرعه محبت به من نرساندی، هرچند که اشکهایم مثل شمع ریخته شد و بعد از آن با صدای بلند نالیدم.
هوش مصنوعی: تمام عمرم را صرف دانش و عمل کردم، اما همه آنچه جمع کردهام را فقط با یک اشاره به آن زلف مجنونوار فراموش کردم.
هوش مصنوعی: دست امید من به سمت بازی دنیا دراز شد و هر بار که به آن بازی روی آوردم، به سمت زیبایی و جذابیتهایی که در آن وجود داشت، حرکت کردم.
هوش مصنوعی: ای زاهد، نگران آتش و عذاب گناه من نباش، زیرا من آنچه را که خداوند از ابتدا مقدر کرده بود، انجام دادم.
هوش مصنوعی: پوشش پارهام به شکل دکمه درآمده و آن گرههایی که در دامان و یقهام زده بودم، اکنون نمایان شدهاند.
هوش مصنوعی: نور عشق و نزدیکی تو از در و بام خانهام تابیده و بر افراشته است، اما اکنون با ویرانی دل به خاطر آرزوی تو، این خانه برای من خالی و خراب شده است.
هوش مصنوعی: دل من که به خاطر آرزوی بهشت و زیباییهای آن گمراه شده بود، از یاد تو بازگشت و پشیمان شد.
هوش مصنوعی: اگر به وصل محبوب نیاز داری، باید از خود و خواستههایت بگذری. ای فانی، بدان که من مشکلات را برای تو آسان کردهام، مانند یک داستان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سالها پیرُویِ مذهبِ رندان کردم
تا به فتویِ خِرَد حرص به زندان کردم
من به سرمنزلِ عَنْقا نه به خود بُردم راه
قطعِ این مرحله با مرغِ سلیمان کردم
سایهای بر دلِ ریشم فِکَن ای گنجِ روان
[...]
سخن دوست گران بود فراوان کردم
جان به بیعانه بیارید که ارزان کردم
گرد راه خضری از نظرم می پاشید
سوی هر چشمه شدم چشمه حیوان کردم
هیچ اکسیر به تأثیر محبت نرسد
[...]
مدتی صبر چو زنجیر به زندان کردم
تا نظر باز به روی مه کنعان کردم
تا ز یاقوت لب او نظری دادم آب
ریگ این بادیه را لعل بدخشان کردم
تا مرا کعبه مقصود به بالین آید
[...]
دل تنگ از ستمت رشک گلستان کردم
لب زخمی ز دم تیغ تو خندان کردم
سر شوریده دلان در خم چوگان من است
بس که آشفتگی از زلف تو سامان کردم
کام جانی که به زهر ستم انباشته بود
[...]
دوش با باد دمی شکوه زهجران کردم
باد را از نفسی آتش سوزان کردم
آتش از شرح غمت در نی کلکم افتاد
من چرا شیر صفت جا به نیستان کردم
غیرتم میکشد ایدوست که نامت بردم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.