فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۵
به هر کشوری هر که فرمان نبرد
ز دست دلیران او جان نبرد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - صفت پری بانی
بر تن او به بد گمان نبرد
ور برد زو بدان که جان نبرد
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲
جانیکه زمهر توست نقصان نبرد
دردی که زکین توست درمان نبرد
هرکسکه تورا به طوع فرمان نبرد
گر عالم جان شود ز تو جان نبرد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸
دل در غم تو گر به مثل جان نبرد
سر در نارد به صبر و فرمان نبرد
زان میترسم که عمر کوتاه دلم
این درد دراز را به پایان نبرد
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
عشق تو تا دست سوی جان نبرد
با دل من دست به پیمان نبرد
تا دل من دل ز جهان برنداشت
نام چو تو دلبر جانان نبرد
دیده همی گرید و گو خون گری
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳
دل که در دام تو افتاد غمِ جان نبرَد
جان که در زلف تو شد راه به ایمان نبرد
عقل کو غاشیهٔ عشق تو بر دوش گرفت
گر همه باد شود تخت سلیمان نبرد
باد کو خاک کف پای تو را بوسه دهد
[...]
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
به طریقی که کس گمان نبرد
ور برد زان دو شحنه جان نبرد
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۹ - سوگند نامه اسکندر به سوی مادر
ز داغ جهان هیچکس جان نبرد
کس این رقعه با او به پایان نبرد
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۰ - مقالت یازدهم در بیوفایی دنیا
کس به جهان در ز جهان جان نبرد
هیچکس این رقعه به پایان نبرد
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴
درد من از عشق تو درمان نبرد
زانکه دلم خون شد و فرمان نبرد
دل که به جان آمدهٔ درد توست
درد بسی برد که درمان نبرد
جان نبرم از تو من خستهدل
[...]
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۸۱
در کوی تو هیچ کس ره آسان نبرد
جز شیفتهٔ بی سر و سامان نبرد
و آن کس که به دام عشق تو پای نهاد
تا سر ندهد زدست تو جان نبرد
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۰
مادر عشق طفل عاشق را
پیش سلطان بیامان نبرد
تا نشد بالغ و ز جان فارغ
پیش آن جان جان جان نبرد
روبه عقل گرچه جهد کند
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
نرگس مست تو گر دست بدستان نبرد
دل چنین از من سودا زده آسان نبرد
راه عشقت نه بپای دل ما بود و لیک
چکنم با دل سر گشته چو فرمان نبرد
نزند بیغم جانان نفسی شاد دلم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۸۰
دل من جان ز غم عشق تو آسان نبرد
وین عجبتر که اگر جان ببرد جان نبرد
گر ازین درد بمیرم چه دوا شاید کرد
کانک رنج تو کشد راه بدرمان نبرد
شب دیجور جدائی دل سودائی من
[...]
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۷
من و صلاح و سلامت؟ کَس این گمان نَبَرَد
که کَس به رِندِ خرابات، ظَنِّ آن نَبَرَد
من این مُرَقَّعِ دیرینه، بَهرِ آن دارم
که زیرِ خِرقه کِشَم مِی، کسی گمان نَبَرَد
مَباش غَرّه به عِلم و عمل، فقیه! مُدام
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۸ - راندن کوئوال گدا را از مکتب به رقابت خود
تا کسی جان به آن جهان نبرد
از بلای رقیب جان نبرد
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵
اگر چه راه به عیب تو کس عیان نبرد
گمان مبر که به عیب تو کس گمان نبرد
ز مکر نفس حذرکن، که هیچ کس حرفی
نیاورد که دو صد گوهر از میان نبرد
ترحمی که به بستر فتاده چشمهٔ خور
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳۲
هر که چون غنچه سر خود به گریبان نبرد
وقت رفتن ز گلستان لب خندان نبرد
از جهان قسمت ارباب نظر حیرانی است
نرگس از باغ به جز دیده حیران نبرد
چشم ما شور بود، ورنه کدامین ذره است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳۳
جان کس از دیدن آن سیب زنخدان نبرد
این ترنجی است که بر هر که خورد جان نبرد
هوس از حسن شود کامروا بیش از عشق
جیب و دامان تهی طفل ز بستان نبرد
نوبر گوی سعادت نکند چوگانش
[...]