فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین
زمین از خرمی گویی گشاده آسمانستی
گشاده آسمان گویی شکفته بوستانستی
به صحرا لاله پنداری ز بیجاده دهانستی
درخت سبز را گویی هزار آوا زبانستی
به شب در باغ گویی گل چراغ باغبانستی
[...]
امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
گر یار نگارینم در من نگرانستی
بار غم و رنج او بر من نه گرانستی
ور غمزهٔ غمارش رازش نگشادستی
از خلق جهان رازم همواره نهانستی
گویی چو بهشتستی آراسته و خرم
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴ - در مدح بهرامشاه پسر مسعود غزنوی
گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی
ای شاد که خلقستی ای خوش که جهانستی
از خلق نهان زان شد تا جمله ترا باشد
گر هیچ پدیدستی زان همگانستی
جان دید جمالش را ور نه به همه دانش
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و پنجم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
گر ترا یک دم غم ایشانستی
تا ابد درد تو بی درمانستی
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و هفتم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
یا صراطستی و یا میزانستی
هرچه هستی آن همه آسانستی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۹
غلام پاسبانانم که یارم پاسبانستی
به چستی و به شبخیزی چو ماه و اخترانستی
غلام باغبانانم که یارم باغبانستی
به تری و به رعنایی چو شاخ ارغوانستی
نباشد عاشقی عیبی وگر عیب است تا باشد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۵
گر نرگس خون خوارش دربند امانستی
هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی
هم دور قمر یارا چون بنده بدی ما را
هم ساغر سلطانی اندر دورانستی
هم کوه بدان سختی چون شیره و شیرستی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۶
گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی
ای شاد که خلقستی ای خوش که جهانستی
گر نقش پذیرفتی در شش جهت عالم
بالا همه باغستی پستی همه کانستی
از خلق نهان زان شد تا جمله مرا باشد
[...]
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۵
اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی
زمین را از کمالیت شرف بر آسمانستی
چو سرو بوستانستی وجود مجلس آرایت
اگر در بوستان سروی سخنگوی و روانستی
نگارین روی و شیرین خوی و عنبربوی و سیمین تن
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۵ - در بیان آنکه آرام گرفتن مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز با شیخ صلاح الدّین زرکوب قدس اللّه روحه العزیز و از طلب شمس الدین تبریزی عظم اللّه ذکره باز آمدن و فواید پر موائد بردن مریدان از صحبت هر دو و حسودی بعضی چنانکه در حق مولانا شمس الدین تبریزی داشتند و دشمنی آغاز کردن
گر مرا هر کسی بدانستی
در حق من کجا توانستی
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۳ - در تفسیر و هو معکم اینما کنتم و نحن اقرب الیه من حبل الورید و فی انفسکم افلا تبصرون و من عرف نفسه فقد عرف ربه و قلوب العارفین خزائن اللّه.
آن چه سودت نکرد دانستی
ضبط هر علم را توانستی
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱
چو بالای تو گر سروی میان بوستانستی
از آن سرو سهی بستان بهشت جاودانستی
ز وصف یک سر مویت شدی عاجز بیان من
به جای هر سر مویی مرا گر صد زبانستی
همیخواهم که او با من کند یاری چو جان با تن
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل اول » بخش ۳ - حق الیقین
ذات را از صفات دانستی
چه کنی این چنین توانستی
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۹
غلام روی آن ماهم که مهر آسمانستی
جمال او به زیبایی حیات جاودانستی
چو حق بنوشت بر رویش تمامی اصل قرآن را
رخ او مصحف خوبیّ و خطش ترجمانستی
چو حق خوب است، خوبان را از آن رو دوست میدارد
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - تجدید مطلع
حبیب فضل حق احمد که میر عاشقانستی
دو عالم را به زیبایی امیر و مهربانستی
چو هست امّی از آن رو امیانند امتان او
به محشر او ز فضل حق شفیع امتانستی
چو ام اصل است و ما در هم که هست آن آدم و حوا
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۷ - تعریف کلام فصیح و شعر
سر کس را کسی چه دانستی؟
راز گفتن کجا توانستی؟
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵
دو چشمم خونفشان از دوری آن دلستانستی
که لعلش گوهرافشان، سنبلش عنبرفشانستی
چه سان خورشید رویت را مه تابان توان گفتن؟
که از روی تو تا ماه از زمین تا آسمانستی
حرامم باد دلجوییّ پیکانش اگر نالم
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۸
گر سینه شود سینا، بی تاب و توانستی
تاب من و آن جلوه، مهتاب و کتانستی
آسان به قد و عارض، عاشق ندهد دل را
آنی ست نکویان را، دل داده ازآنستی
آن ماه فلک پیما، بنمود شبی سیما
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۹
نمیگویم گلی کز لطف عارض گلستانستی
زمین را اخترستی آفتاب آسمانستی
اگر ماهی چرا ننشستی و از لب سخن گفتی
وگر سروی چرا با ساق سیمینت روانستی
من اندر جلوهات غرقم که بشناسم تو را از خود
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶
اندوه پرافشانی از چهره عیانستی
خون ناشده رنگ اکنون از دیده روانستی
غم راست به دلسوزی سعی ادب آموزی
انداختگانش را اندازه نشنانستی
صد ره به هوس خود را با وصل تو سنجیدم
[...]