گر سینه شود سینا، بی تاب و توانستی
تاب من و آن جلوه، مهتاب و کتانستی
آسان به قد و عارض، عاشق ندهد دل را
آنی ست نکویان را، دل داده ازآنستی
آن ماه فلک پیما، بنمود شبی سیما
چون اختر از آن شبها، چشمم نگرانستی
نگذاشت مرا حسرت، با هجر و وصال او
اکنون من مجنون را، نه این و نه آنستی
حیرت من بی سامان، از مایهٔ دل دارم
در خاک هم از چشمم، خونابه روانستی
از مرگ نیندیشم، جان گر به تو پیوندد
پیری چه زیان دارد گر عشق جوانستی؟
لطف تو همی باید، تا هجر کران گیرد
از خود شده ام امّا، دوری به میانستی
جم رفت و فریدون هم، زین کاخ دو در بیرون
این کلبه که می بینی، میراث کیانستی
با عارف رومی شد، هم نغمه حزین ، کلکم
این پرده که می سنجم، زان جان جهانستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و longing (دلتنگی) اشاره میکند. او از حال بیتابی و ناتوانی خود صحبت میکند که ناشی از آرزوی وصال محبوبش است. او زیبایی محبوب را توصیف میکند و میگوید که دل عاشق به آسانی تسلیم نمیشود. عشق او به محبوبش مانند نوری در شب است که چشمش را نوازش میدهد، اما حسرت و دوری او را آزار میدهد. شاعر از نگرانی در مورد مرگ سخن میگوید و بیان میکند که اگر به محبوبش پیوندد، مرگ برایش مهم نیست. او همچنین بر نیاز به لطف محبوبش تأکید میکند و در نهایت به ارث و میراثی که از گذشته دارد، اشاره میکند. این شعر به عمق احساسات عاشقانه و تناقضات آن میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر سینهی من به اندازهی سینا بزرگ شود، نمیتوانم تاب و تحمل آن جلوه را داشته باشم؛ همانند نور ماه و نازکی کتان.
هوش مصنوعی: عاشق به راحتی نمیتواند دلش را در دست کسی قرار دهد، زیرا زیبایی آنها به قد و ظاهر محدود نمیشود و دل داده واقعی از عشق و احساس عمیق ناشی میشود.
هوش مصنوعی: ماهی که در آسمان حرکت میکند، شبی تصویر خود را به من نشان داد، مانند ستارهای که در آن شبها میدرخشد. چشمانم به آن تصویر خیره مانده بود.
هوش مصنوعی: حسرتی در دل ندارم، حتی با دوری یا نزدیکی او. حالا من مجنون، نه در این حال و نه در آن حال هستم.
هوش مصنوعی: حیرت و سردرگمی من بیدلیل است و من این احساس را از عمق وجودم دارم. حتی در دل خاک، از چشمانم قطرههای اشک جاری است.
هوش مصنوعی: نگران مرگ نیستم، چون اگر جانم به تو وصل شود، چه اهمیتی دارد که پیر شوم، وقتی عشق جوان و پرشور است؟
هوش مصنوعی: برای اینکه جدایی از میان برداشته شود، باید محبت تو در میان باشد. اگرچه از خودم فاصله گرفتهام، اما همین فاصله همچنان وجود دارد.
هوش مصنوعی: جم و فریدون به دیاری دیگر رفتند و از این کاخ بزرگ، تنها این کلبه باقی مانده است؛ که یادگاری از کیانیان است.
هوش مصنوعی: با عارف رومی هم نوا شد، و آهنگی غمگین را سر داد. همه شما که هستید، این پردهای که من میسنجم، از جان جهان نشأت میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر یار نگارینم در من نگرانستی
بار غم و رنج او بر من نه گرانستی
ور غمزهٔ غمارش رازش نگشادستی
از خلق جهان رازم همواره نهانستی
گویی چو بهشتستی آراسته و خرم
[...]
گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی
ای شاد که خلقستی ای خوش که جهانستی
از خلق نهان زان شد تا جمله ترا باشد
گر هیچ پدیدستی زان همگانستی
جان دید جمالش را ور نه به همه دانش
[...]
گر نرگس خون خوارش دربند امانستی
هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی
هم دور قمر یارا چون بنده بدی ما را
هم ساغر سلطانی اندر دورانستی
هم کوه بدان سختی چون شیره و شیرستی
[...]
اندوه پرافشانی از چهره عیانستی
خون ناشده رنگ اکنون از دیده روانستی
غم راست به دلسوزی سعی ادب آموزی
انداختگانش را اندازه نشنانستی
صد ره به هوس خود را با وصل تو سنجیدم
[...]
آن چهره بدین خوبی آشوب جهانستی
گویند بهشتیهست گر هست همانستی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.