گنجور

 
حزین لاهیجی

گر سینه شود سینا، بی تاب و توانستی

تاب من و آن جلوه، مهتاب و کتانستی

آسان به قد و عارض، عاشق ندهد دل را

آنی ست نکویان را، دل داده ازآنستی

آن ماه فلک پیما، بنمود شبی سیما

چون اختر از آن شبها، چشمم نگرانستی

نگذاشت مرا حسرت، با هجر و وصال او

اکنون من مجنون را، نه این و نه آنستی

حیرت من بی سامان، از مایهٔ دل دارم

در خاک هم از چشمم، خونابه روانستی

از مرگ نیندیشم، جان گر به تو پیوندد

پیری چه زیان دارد گر عشق جوانستی؟

لطف تو همی باید، تا هجر کران گیرد

از خود شده ام امّا، دوری به میانستی

جم رفت و فریدون هم، زین کاخ دو در بیرون

این کلبه که می بینی، میراث کیانستی

با عارف رومی شد، هم نغمه حزین ، کلکم

این پرده که می سنجم، زان جان جهانستی

 
 
 
امیر معزی

گر یار نگارینم در من نگرانستی

بار غم و رنج او بر من نه‌ گرانستی

ور غمزهٔ غمارش رازش نگشادستی

از خلق جهان رازم همواره نهانستی

گویی چو بهشتستی آراسته و خرم

[...]

سنایی

گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی

ای شاد که خلقستی ای خوش که جهانستی

از خلق نهان زان شد تا جمله ترا باشد

گر هیچ پدیدستی زان همگانستی

جان دید جمالش را ور نه به همه دانش

[...]

مولانا

گر نرگس خون خوارش دربند امانستی

هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی

هم دور قمر یارا چون بنده بدی ما را

هم ساغر سلطانی اندر دورانستی

هم کوه بدان سختی چون شیره و شیرستی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
غالب دهلوی

اندوه پرافشانی از چهره عیانستی

خون ناشده رنگ اکنون از دیده روانستی

غم راست به دلسوزی سعی ادب آموزی

انداختگانش را اندازه نشنانستی

صد ره به هوس خود را با وصل تو سنجیدم

[...]

قاآنی

آن چهره بدین خوبی ‌آشوب جهانستی

گویند بهشتی‌هست گر هست همانستی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه