رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸
نارفته به شاهراه وصلت گامی
نایافته از حسن جمالت کامی
ناگاه شنیدم ز فلک پیغامی:
کز خم فراق نوش بادت جامی!
کسایی » رباعیها » پیغام فلک
نارفته به شاهراه وصلت گامی
نایافته از حسن و جمالت کامی
ناگاه شنیدم از فلک پیغامی
کز خُمّ زوال نوش بادت جامی
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۷۵
بی پا و سران دشتِ خون آشامی
مردند ز حسرت و غم ناکامی
محنت زدگان وادی شوقِ ترا
هجران کُشد و اجل کِشد بدنامی
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۵
ای آنکه ندیم باده و جامی
تا عمر مگر برین بفرجامی
چون دشت حریر سبز در پوشد
وآید به نشاط حسی از نامی
گه رفته به دشت با تماشائی
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۵
نگه کن سحرگه به زرین حسامی
نهان کرده در لاژوردین نیامی
که خوش خوش برآردش ازو دست عالم
چو برقی که بیرون کشی از غمامی
یکی گند پیر است شب زشت و زنگی
[...]
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
ازیشانست دل را شادکامی
وزیشانست جان را نیکنامی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
به فصل اندر جهانی از تمامی
شهنشه را چو فرزند گرامی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو
پس آنگه گفت با هر دو گرامی:
«شما را باد ناز و شادکامی.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ
کجا بسیار جفت و شهرِ نامی
شود بی جفت و بی شاه گرامی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
فرو شد آفتاب نیک نامی
سیه شد روزگار شادکامی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
برادر بود او را دو گرامی
یکی رامین و دیگری زرد نامی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
نه موبد بیند از من شادکامی
نه من بینم ز موبد نیکنامی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
کجا ایدر زنان آیند نامی
هم از تخم بزرگان گرامی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
بپروردش به ناز و شادکامی
برآوردش به جاه و نیکنامی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
زنخچیر آمده با شادکامی
بسی کرده به صحرا نیک نامی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
تو نیز از کس ندیدی شادکامی
نراندی کام با مردان تمامی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
ازین پس نشنوم جز نیکنامی
نبینم جز مراد و شادکامی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان
چو مه در هر زبانی گشته نامی
چو جان بر هر دلی گشته گرامی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد
چه پیش آمد ترا از خویش کامی
بجز اندهگنی و زشت نامی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
بسی پرسید وی را تو کدامی
بگو نا تو چه چیزی و چه نامی