سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۰ - نالیدن رستم از درگاه خداوند و زور خواستن او (و) و گوشه فرش گرفتن و پرت کردن، پهلوانان را
چو نان میدهی این چنین نام کن
بدان گونه نام اندر ایام کن
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸
ساقیا برخیز و می در جام کن
در خرابات خراب آرام کن
آتش ناپاکی اندر چرخ زن
خاک تیره بر سر ایام کن
صحبت زنار بندان پیشهگیر
[...]
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴
ای بتِ یغما دلم یغما مکن
شادمان جانِ مرا شیدا مکن
رویِ خوب از چشمِ من پیدا مدار
رازِ پنهانِ مرا پیدا مکن
ملکِ زیبایی مسلم شد تو را
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - ترکیب بند
بر دوستان ز جود خود انعام عام کن
بر دشمنان ز کین خود اندام دام کن
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
بلبل رسید نغمه بلبل رها مکن
گلبن شکفت جز همه برگل ثنا مکن
از روی دوست دیده خود را تهی مدار
وز دست خویش دسته گل را جدا مکن
گر عهد کرده ای که نگیری قدح به دست
[...]
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۲ - اشاره به حدیث غدیرخم
ترک مذهبها کن و غوغا مکن
عالمی را این چنین رسوا مکن
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۳
ساقیا برخیز و می در جام کن
وز شراب عشق دل را دام کن
نام رندی را بکن بر خود درست
خویشتن را لاابالی نام کن
چرخ گردنده تو را چون رام شد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۸
مرغ خانه با هما پروا مکن
پر نداری نیت صحرا مکن
چون سمندر در دل آتش مرو
ور مری، تو خویش را رسوا مکن
درزیا، آهنگری کار تو نیست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۰
جانا بیار باده و بختم تمام کن
عیش مرا خجسته چو دارالسلام کن
زهره کمین کنیزک بزم و شراب توست
دفع کسوف دل کن و مه را غلام کن
همچون مسیح مایده از آسمان بیار
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم
الله الله این جفا با ما مکن
خیر کن امروز را فردا مکن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۱ - ولی عهد ساختن وزیر هر یک امیر را جداجدا
تا نمیرم من تو این پیدا مکن
دعوی شاهی و استیلا مکن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۵ - رفتن هر دو خصم نزد داود علیه السلام
کای خدا این بنده را رسوا مکن
گر بَدم هم سِر من پیدا مکن
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳۷
ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا مکن
غمزه زنان زین سو میا، آهنگ جان ما مکن
ای من، غلام روی تو، گر جور خواهی ور ستم
بر بنده خود می کنی، چون گویمت کن یا مکن
گه زلف سوی رخ بری، گه خال پیش لب نهی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸۴
جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن
چون جان دهیم در کف پایت خرام کن
داری به زیر غمزه و لب مرگ و زندگی
تا چند جان دهم، به زبان ناتمام کن
دعوی خونبهای دل خویش می کنم
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸
جز بند زلفش ای دل دیوانه جا مکن
بس نازک است جانب رویش رها مکن
از من دلا منال که دادی مرا به دست
کاین جور دیده کرد تو بر من جفا مکن
دیدش نخست دیده و رفتی تو بر اثر
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۰
مویت به آفتاب رخ ای جان رها مکن
شب را ز صبح روی که گفتت جدا مکن
با دوستان وفا کن و زین بیش سر مپیچ
از ما و بر دل من خسته جفا مکن
از که شنیده ای بت مه روی بی وفا
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۳ - ادیب صابر ترمذی
دوات ای پسر آلت دولت است
بدو دولت تند را رام کن
چو خواهی که دولت کنی از دوات
الف را ز پیوند تا لام کن