گنجور

 
جهان ملک خاتون

مویت به آفتاب رخ ای جان رها مکن

شب را ز صبح روی که گفتت جدا مکن

با دوستان وفا کن و زین بیش سر مپیچ

از ما و بر دل من خسته جفا مکن

از که شنیده ای بت مه روی بی وفا

با مخلصان خویش جفا کن وفا مکن

هستی طبیب درد دل خستگان هجر

درد مرا که گفت خدا را دوا مکن

بیگانه خوی گشته ای ای نازنین چرا

زین بیشتر جفا تو برین آشنا مکن

ترک خطایی از تو خطا نیست بوالعجب

یک ره وفا نمای و از این پس خطا مکن

ای پادشاه صورت و معنی تو در جهان

رحمت که گفت بر من زار گدا مکن

 
 
 
فلکی شروانی

بر دوستان ز جود خود انعام عام کن

بر دشمنان ز کین خود اندام دام کن

ادیب صابر

بلبل رسید نغمه بلبل رها مکن

گلبن شکفت جز همه برگل ثنا مکن

از روی دوست دیده خود را تهی مدار

وز دست خویش دسته گل را جدا مکن

گر عهد کرده ای که نگیری قدح به دست

[...]

مولانا

جانا بیار باده و بختم تمام کن

عیش مرا خجسته چو دارالسلام کن

زهره کمین کنیزک بزم و شراب توست

دفع کسوف دل کن و مه را غلام کن

همچون مسیح مایده از آسمان بیار

[...]

امیرخسرو دهلوی

جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن

چون جان دهیم در کف پایت خرام کن

داری به زیر غمزه و لب مرگ و زندگی

تا چند جان دهم، به زبان ناتمام کن

دعوی خونبهای دل خویش می کنم

[...]

سلمان ساوجی

جز بند زلفش ای دل دیوانه جا مکن

بس نازک است جانب رویش رها مکن

از من دلا منال که دادی مرا به دست

کاین جور دیده کرد تو بر من جفا مکن

دیدش نخست دیده و رفتی تو بر اثر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه