جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن
چون جان دهیم در کف پایت خرام کن
داری به زیر غمزه و لب مرگ و زندگی
تا چند جان دهم، به زبان ناتمام کن
دعوی خونبهای دل خویش می کنم
یک بوسه بر لبم زن و قطع کلام کن
می کت حلال باد بنوش و خرام کن
بر زاهدان صومعه تقوی حرام کن
یک جرعه نیم خورده خود بر زمین بریز
در کام مرده شربت «یحیی العظام » کن
تا بو که بر لب تو رسم، خون من بریز
وانگه به جام باده رنگین به جام کن
ای باد صبحدم، چو بدان سوی بگذری
از من سگان آن سر کو را سلام کن
ای دل، چو سوختی ز هوسهای خام خویش
عمر عزیز در سر سودای خام کن
خسرو، نظر در آن رخ و وانگه حدیث صبر
اندازه تو نیست، زبان را به کام کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر به توصیف عشق و آرزوهایش میپردازد. او از معشوق خود میخواهد که مانند عطر در کوی غریبان حاضر شود و با حرکاتش جان او را تسخیر کند. شاعر از غم و شادی زندگی سخن میگوید و به دل خود اشاره میکند که در تلاش است تا از عشق و زیبایی معشوق بهرهمند شود. او در میان زاهدان و دینیها، عشق را برتر میداند و میخواهد تجربه عشق را بدون قید و شرط داشته باشد. در نهایت، او از دل خود میخواهد که از خواستههای بیهوده دست بردارد و به عشق واقعی و عمیق برسد.
هوش مصنوعی: عزیزم، یک شب به محلهای که غریبهها در آن زندگی میکنند برو و در آنجا آرمید. چون ما جان خود را در دستان تو قرار دادهایم، با ناز و زیبایی گام بردار.
هوش مصنوعی: تو با نگاه معنادارت و لبخند دلنشینت در حال به چالش کشیدن زندگی و مرگ هستی. تا چه زمانی باید برایت جان بدهم و حرفهایم را نیمهتمام بگذارم؟
هوش مصنوعی: من در حال بیان احساسات عمیق خود هستم و از تو میخواهم که با یک بوسه بر لبهایم، سخن را قطع کنی و به من آرامش بدهی.
هوش مصنوعی: لباس زیبا بپوش و با اعتماد به نفس راه برو، و بر زاهدان که در وادی تقوا هستند، بخند و به آنها نشان بده که زندگی شیرینتر از آن است که تنها در تقوا بگذرانند.
هوش مصنوعی: یک جرعه از نوشیدنیای که نیمهنوشیدهای را به زمین بریز و به کسمردهای بده که شبیه شربت «یحیی العظام» باشد.
هوش مصنوعی: به محض این که به لبهای تو نزدیک شوم، خونم را بریز و سپس آن را با شراب رنگین در جام بریز.
هوش مصنوعی: ای باد صبحگاهی، وقتی به آن سمت میگذری، از من سلامی به سگهای آن سر کوچه برسان.
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی که به خاطر آرزوهای ناچیز خود دچار درد و رنج شدی، بهتر است که عمر گرانبهای خود را صرف آرزوهای بیهوده نکنید.
هوش مصنوعی: خسرو (شاهزاده) به چهره زیبای معشوق نگاه میکند و سپس به خاطر اینکه نمیتواند داستان صبرش را توصیف کند، از او میخواهد که زبانش را به کام بگیرد و سکوت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر دوستان ز جود خود انعام عام کن
بر دشمنان ز کین خود اندام دام کن
بلبل رسید نغمه بلبل رها مکن
گلبن شکفت جز همه برگل ثنا مکن
از روی دوست دیده خود را تهی مدار
وز دست خویش دسته گل را جدا مکن
گر عهد کرده ای که نگیری قدح به دست
[...]
جانا بیار باده و بختم تمام کن
عیش مرا خجسته چو دارالسلام کن
زهره کمین کنیزک بزم و شراب توست
دفع کسوف دل کن و مه را غلام کن
همچون مسیح مایده از آسمان بیار
[...]
جز بند زلفش ای دل دیوانه جا مکن
بس نازک است جانب رویش رها مکن
از من دلا منال که دادی مرا به دست
کاین جور دیده کرد تو بر من جفا مکن
دیدش نخست دیده و رفتی تو بر اثر
[...]
مویت به آفتاب رخ ای جان رها مکن
شب را ز صبح روی که گفتت جدا مکن
با دوستان وفا کن و زین بیش سر مپیچ
از ما و بر دل من خسته جفا مکن
از که شنیده ای بت مه روی بی وفا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.