گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا مکن

غمزه زنان زین سو میا، آهنگ جان ما مکن

ای من، غلام روی تو، گر جور خواهی ور ستم

بر بنده خود می کنی، چون گویمت کن یا مکن

گه زلف سوی رخ بری، گه خال پیش لب نهی

جان دارد آخر دمی، چندین بلا یک جا مکن

گر من ز جور چشم تو کردم شکایت گونه ای

زارم بکش، لیکن مگو «در روی من پیدا مکن »

دیرینه یاران منند، ای پندگو، اندوه و غم

ور بی غمی، منمای ره، زیشان مرا تنها مکن

گفتی «شوم فردای هجر آن کشتنت را ساخته »

امروز مهمان توام، تو وعده فردا مکن

گر عشق می بازی، دلا، پروانه ای شو نی مگس

بالای آتش چرخ زن، پرواز بر حلوا مکن

گفتم «ز زلف چون تویی زنار بندم » گفت «رو

در کفر هم صادق، نه ای، زنار را رسوا مکن »

خسرو، اگر بختت گهی یاری دهد کانجا رسی

هم بر زمین نه دیده و گستاخی آن پا مکن

 
 
 
امیرعلیشیر نوایی

ای رند درد آشام جز دیر مغان مأوا مکن

دل را به غیر از مغبچه‌ای جای دگر شیدا مکن

ساقی به صد فرخندگی چون بایدت پایندگی

گر یابی آب زندگی در جام جز صهبا مکن

در طوف باغ ای سیمبر گلرنگ می در جام زر

[...]

هلالی جغتایی

ای دل، بکوی او مرو، از بیخودی غوغا مکن

خود را و ما را بیش ازین در عاشقی رسوا مکن

ای اشک سرخ و گرم رو، بر چهره ام ظاهر مشو

آبی که پنهان خورده ام در روی من پیدا مکن

تا چند ناز و سرکشی؟ آخر بجان آمد دلم

[...]

وحشی بافقی

ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما مکن

آغاز عشق است ای پسر اینها مکن اینها مکن

ول یاری بدان رسمی‌ست خوبان را کهن

ای از همه بی رحم تر رسم نوی پیدا مکن

گاهی نگاهی می‌کنی آن هم به چندین خشم و ناز

[...]

ملا احمد نراقی

ای بر کفت تیغ جفا از قتل ما پروا مکن

بگذشته ایم از خون خویش اندیشه از فردا مکن

آسوده در مهد لحد خوابیده اند این مردگان

بگذارشان در خواب خوش آن لعل را گویا مکن

نه جان نه سر، نه دین، نه دل ماند از برای عاشقان

[...]

فروغی بسطامی

شبها به بزم مدعی ای بی مروت جا مکن

آرام جان او مشو، آزار جان ما مکن

از بهر حسرت خوردنم، لب بر لب ساغر منه

دست از پی آزردنم در گردن مینا مکن

در بزم غیر ای بی وفا بهر خدا مگذار پا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه