جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۳ - رفتن آن اعرابی به دیار لیلی و خبر وفات مجنون را به وی رساندن و اظهار کردن لیلی آن معنی را پیش از گفتن اعرابی
با هم باشیم بی غرامت
وز گفت و شنید تا قیامت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳ - گفتار در مناجات
توقع دارم از انعام عامت
به نور احمد و سر کلامت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵ - در مدح سلطان البحر و البر سلغرشاه دام ملکه
نه تنها اند اهل چین غلامت
که هم چین اند هندستان تمامت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶ - گفتار در سبب نظم کتاب
که باید کردن این البت تمامت
کز آن عالم شود پر، صیت نامت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۱ - رسیدن خبر فوت هرمز به خسرو و رفتن به مداین
بسی از بخت خود برد این ندامت
که دیدار اوفتادش با قیامت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۴ - آگاهی یافتن بهرام چوبینه از وفات هرمز و بیرون آمدن او به خسرو
نخورد از رفتن دنیا ندامت
که مردان را بود سر بر سلامت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۳ - زاری کردن شیرین در عشق خسرو
که ای جانم مخور چندان ندامت
که نبود چشم و دارو تا قیامت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۱ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین
ز فکر ار گوشه ای کردی اقامت
در آنجا ایستادی تا قیامت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۶ - نامه نوشتن خسرو به شیرین به تعزیت فرهاد
ز کوه سنگ اگر برد او ملامت
من و کوه غمم زو تا قیامت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۹ - طلب کردن خسرو شاپور را و تنها ماندن شیرین و زاری نمودن روز و شب
چو شب یکسر همه رنج ملامت
دراز و تیره چون روز قیامت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۹ - طلب کردن خسرو شاپور را و تنها ماندن شیرین و زاری نمودن روز و شب
از آن شب، کس برون نامد سلامت
که روزش بود فردای قیامت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۳ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو
نباید بردن از نقصان ندامت
که باشد مرد را سر بر سلامت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۶ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین
حدیث آن و غمها و ملامت
عجب نبود که ماند تا قیامت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۷ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو
کشد باشد مرا عشق و ملامت
که آنم دست گیرد در قیامت
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱ - تتبع شیخ
ای بگه جلوه قامت تو قیامت
آن قد رعنا قیامت است نه قامت
گاه خرامت هزار جان بدر از تن
گر برود گو برو تو باش سلامت
بی تو دمی گر زنم مردن ازان به
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴ - تتبع خواجه
از رفتن یارم بود آشوب قیامت
یارب مبرش جایی و دارش به سلامت
در هجر تو افتد به سرم انجم و گردون
ای شام فراق تو مرا روز قیامت
ای ساکن جنت گل اگر بر سر طوبی
[...]
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۷ - مدح سلطان یعقوب
چو برگیرد کسی را از کرامت
نیندازد کس او را تا قیامت
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۸ - مثل گفتن پروانه با شمع
نیاید شرم ازین سودای خامت
کی او زین رشته ها افتد بدامت
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۶ - صفت شب گذراندن پروانه
چنین شب را کی از راه سلامت
دمد صبحی مگر روز قیامت
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲
دلا کار دو عالم شد به کامت
نشان عشق چون آمد به نامت
عیان از روی جمله حسن او بین
چو اقلیم شهود آمد مقامت
ز تیغ غمزهٔ آن چشم خونریز
[...]