گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۲

 

به پرسش بدو گفت ز انباز خویش

مگر بر تو پیدا کند راز خویش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۲

 

نگوید همی پیش من راز خویش

نهان دارد از هرکس آواز خویش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۰

 

بیابم بگویم همه راز خویش

ز گیتی برافرازم آواز خویش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۳ - داستان بوزرجمهر

 

چهارم که با هر کسی راز خویش

بگوید برافرازد آواز خویش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷

 

بخواهم گشادن یکی راز خویش

نهان دارم از لشکر آواز خویش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۵

 

بدو گفت کاکنون همه راز خویش

بگویم بر افرازم آواز خویش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۱۰

 

همی‌گفت با پیرزن راز خویش

نهان کرده ازهرکس آواز خویش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳۰

 

چو یابم بگویم همه راز خویش

برآرم نهان کرده آواز خویش

فردوسی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳ - آغاز قصه

 

گه این بر گشادی بر آن راز خویش

گه آن عرضه کردی برین ناز خویش

عیوقی
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۵۸ - رفتن دستور از بیشه به کوه دماوند

 

کنون گر تو پیدا کنی راز خویش

بیابی چو من نیز دمساز خویش

ایرانشان
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۱۸ - سگالش نمودن اسکندر بر جنگ دارا

 

که پرسندگان زو به آواز خویش

خبر باز جستندی از راز خویش

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۵ - جنگ هفتم اسکندر با روسیان

 

سرآغاز کرد آنگهی راز خویش

بزد سوز خویش اندران ساز خویش

نظامی
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم

 

برنگ او شوومندیش از خویش

کزو اندیشی آخر به که از خویش

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و دوم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

گفت تا جانست با دمساز خویش

کی توانم گفت هرگز راز خویش

عطار
 

سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱۴ - بوسه بر باد (۴)

 

تو خود باش همراز و دمساز خویش

مکن دیگران را تو انباز خویش

سلمان ساوجی
 

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۴ - زادن برزوی سهراب، پسر زاده رستم

 

نهان کرد مادر ازو راز خویش

همی داشت او را هم آواز خویش

محمد کوسج
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۹

 

نسخه دارد لعلش از چشم حیاپرداز خویش

بسکه حرف آهسته گوید نشنود آواز خویش

دام هستی گر نه سرمش گرفتاری شود

نامه ای را می توان کردن پر پرواز خویش

شمع بالین را غبارم دامن غیرت زند

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode