امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۲
همه شب در دلم آن کافر خونخوار میگردد
حریر بسترم در زیر پهلو خار میگردد
سرم را خاک خواهی دیدن اندر کوی او روزی
که دیوانه دلم گرد بلا بسیار میگردد
مشو رنجه به تیر افگندن، ای ترک کمانابرو
[...]
ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در وصف طبیعت
صبا افتان و خیزان گرد گل بسیار میگردد
ضعیف است از دویدن دم به دم بیمار میگردد
چنان ضیق النفس دارد که گر سرعت کند در ره
بر او از ناتوانی دم زدن دشوار میگردد
مگر او را ز اقبال سلیمان است این دولت
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱
کسی کو شب به بالین من بیمار میگردد
دلش از نالههای زار من افگار میگردد
غم من خور خدا را پیشتر زان دم که گویندت
فلان دیوانه گشته گرد هر بازار میگردد
رخت بنما که بر من جان سپردن در دم آخر
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۵
چو آیینه خیالش در دلم بسیار میگردد
تَذَرْوی در میان سبزهٔ زنگار میگردد
رهی میباشد از دلها به سوی یکدگر، اما
اگر آید غباری در میان دیوار میگردد
اگر داری درشتی در مزاج خویش، عاشق شو
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۹
نسیم نوبهاران بر دماغم بار میگردد
گل بیخار در پیراهن من خار میگردد
تن خاکی نگیرد پیش راه پاکدامانان
که در بر روی یوسف باز از دیوار میگردد
نهد احسان ساقی تاج لعل از بادهاش بر سر
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۰
سخنسنجی سرآمد در فن گفتار میگردد
که چون پرگار گرد نقطهای صدبار میگردد
ندارد همچو من دیوانهای دامان این صحرا
که کوه از نالهام کبک سبکرفتار میگردد
حذر کن زینهار از اتفاق دشمن عاجز
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۱
ز خط آیینه روی که جوهردار میگردد؟
که در پیراهن آیینه جوهر خار میگردد
خجالت میکشم از نامههای بیجواب خود
که بار خاطر آن رخنه دیوار میگردد
جدا از پرتو رخسار او آیینهای دارم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹۳
فلک ز لنگر من باوقار می گردد
زمین ز سایه من بیقرار می گردد
جنون ز سنگ ملامت نمی کند پروا
چو کبک مست درین کوهسار می گردد
سر کلافه اگر گم نکرده چرخ، چرا
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶
ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگردد
غبار خاطر، آخر در میان دیوار میگردد
خراش افتاده بر هم آنچنان در دل چو سوهانم
که دشمن بر دل من گر خورد، هموار میگردد
به سودایی مده هر لحظه دل، گر عافیت خواهی
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۰
چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار میگردد
به هرجا پا زنم آیینهای بیدار میگردد
ندارد نالهٔ من احتیاج لب گشودنها
دو انگشتی که از هم واکنم منقار میگردد
چو موجگوهر از جمعیت حالم چه مییرسی
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۴
سبک از جا رود، هرکس که با ما یار میگردد
نسیم گل چرا بر بیدماغان بار میگردد؟
برهمنزادهای بردهست ایمانم که در عشقش
رگ جان، جسم را شیرازهٔ زنار میگردد
سرت گردم اشارت کن به مژگان، آشنا سازم
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱
ز بس بر سر خیال آن گل رخسار میگردد
به سرگر مشت خاری میزنم گلزار میگردد
مشو غافل ز چرب و نرمی گردون بزمآرا
که آخر شمع مومی، نخل آتشبار میگردد
نمیدانم چهها دیده است دل از گوشهٔ چشمش
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲
چو از نور تجلی ساغری سرشار میگردد
حبابآسا تهی از خود تمامی یار میگردد
به یاد تیغ آن ابرو بلندآوازه شد شعرم
چو حرف ماه نو در کوچه و بازار میگردد
وجودی را که باشد ذرهای از مهر او در بر
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۶ - حسامی خوارزمی علیه الرّحمة
محبت باعث رسوایی بسیار میگردد
به کویِ عشق اگر جبریل آید خوار میگردد
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۶ - حسامی خوارزمی علیه الرّحمة
محبت باعث رسوایی بسیار میگردد
به کویِ عشق اگر جبریل آید خوار میگردد
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
مسلسل زلف مشکین گرد آن رخسار میگردد
عجب ماری سیه پیرامن گلزار میگردد
مکن جمع از رخ رخشان دگر زلف پریشان را
که آن سرگشته هم چون من پی دیدار میگردد
به یک ره قتل کن عشاق را کز حرص جانبازی
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵
ندانم ساغر عشرت کرا سرشار میگردد
که امشب چشم ساقی چون قدح بیدار میگردد!
رگ دست مریض عشق دارد شوخی دیگر
فلاطون از خمار نبض او بیمار میگردد
بلندیهای سرو از پستی اقبال قمری شد
[...]