چو آیینه خیالش در دلم بسیار میگردد
تَذَرْوی در میان سبزهٔ زنگار میگردد
رهی میباشد از دلها به سوی یکدگر، اما
اگر آید غباری در میان دیوار میگردد
اگر داری درشتی در مزاج خویش، عاشق شو
که هرجا سیل را افتد گذر، هموار میگردد
تنی داری که میمیرد برای جامه، ای زاهد
سری داری که بر گرد سر دستار میگردد
سلیم از گریهٔ من آنچنان گل شد سر کویش
که تا پیدا کند خاکی سرم بسیار میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد تأملات عاطفی و وجودی شاعر است. شاعر از خیال و آرزوهایش میگوید که در دلش جستوجو میکنند و در میان طبیعت و زندگی جاری میشوند. اشاره میکند که روابط انسانی مثل یک مسیر هستند که با موانع و مشکلاتی روبهرو میشوند. شاعر به درشتی مزاج در عشق اشاره میکند و اینکه عشق میتواند موانع را آسان کند. همچنین به تضاد بین ظاهرسازی زاهدانه و حقیقت درونی اشاره میکند. در انتها، شاعر از تأثیر گریهاش بر محیط اطراف و تبدیل آن به یک فضای زیبا سخن میگوید.
هوش مصنوعی: تصور او مانند آینهای در ذهنم مرتب در حال چرخش است، همانطور که تذرو (پرندهای شبیه قرقاول) در میان سبزههای رنگارنگ و زنگاری به جستوجو میپردازد.
هوش مصنوعی: دلها مانند مسیرهایی هستند که به هم ارتباط دارند و به یکدیگر نزدیک میشوند. اما اگر مانعی مانند غباری بر سر راهشان قرار گیرد، این ارتباط دچار مشکل میشود و فاصلهای میان آنها ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: اگر طبیعت تو خشک و تند است، عشق را تجربه کن، زیرا عشق مانند سیلی است که هر جایی که بگذرد، آنجا را هموار و نرم میکند.
هوش مصنوعی: بدنی داری که به خاطر لباسش میمیرد، ای زاهد، سر تو که دور آن دستار میچرخد، چه حال عجیبی دارد.
هوش مصنوعی: سلیم از گریهی من به قدری تحت تأثیر قرار گرفت که در جستجوی مرا، بسیار در اطراف کوی او میگردد تا خاکی از سرم پیدا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه شب در دلم آن کافر خونخوار میگردد
حریر بسترم در زیر پهلو خار میگردد
سرم را خاک خواهی دیدن اندر کوی او روزی
که دیوانه دلم گرد بلا بسیار میگردد
مشو رنجه به تیر افگندن، ای ترک کمانابرو
[...]
صبا افتان و خیزان گرد گل بسیار میگردد
ضعیف است از دویدن دم به دم بیمار میگردد
چنان ضیق النفس دارد که گر سرعت کند در ره
بر او از ناتوانی دم زدن دشوار میگردد
مگر او را ز اقبال سلیمان است این دولت
[...]
کسی کو شب به بالین من بیمار میگردد
دلش از نالههای زار من افگار میگردد
غم من خور خدا را پیشتر زان دم که گویندت
فلان دیوانه گشته گرد هر بازار میگردد
رخت بنما که بر من جان سپردن در دم آخر
[...]
نسیم نوبهاران بر دماغم بار میگردد
گل بیخار در پیراهن من خار میگردد
تن خاکی نگیرد پیش راه پاکدامانان
که در بر روی یوسف باز از دیوار میگردد
نهد احسان ساقی تاج لعل از بادهاش بر سر
[...]
ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگردد
غبار خاطر، آخر در میان دیوار میگردد
خراش افتاده بر هم آنچنان در دل چو سوهانم
که دشمن بر دل من گر خورد، هموار میگردد
به سودایی مده هر لحظه دل، گر عافیت خواهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.