همه شب در دلم آن کافر خونخوار میگردد
حریر بسترم در زیر پهلو خار میگردد
سرم را خاک خواهی دیدن اندر کوی او روزی
که دیوانه دلم گرد بلا بسیار میگردد
مشو رنجه به تیر افگندن، ای ترک کمانابرو
که مسکین صید هم از دیدنت مردار میگردد
نپندارم که هرگز چون گل رویت به دست آرد
صبا کو روز و شب بر گرد هر گلزار میگردد
چرا صد جا نگردد غنچه دل پاره همچون گل؟
که آن سرو روان در دل دمی صد بار میگردد
تو باری باده ده، ای دل، که آنجا مدخلی داری
که مسکین کالبد گرد در و دیوار میگردد
اسیر عشق را معذور دار، ای پندگو، بگذر
که چون ساقی به کار آید خرد بیکار میگردد
ز شهر افغان برآمد، در خرابیها فتم اکنون
که از فریاد من دلهای خلق افگار میگردد
چه غم او را که در هر شهر رسوا میشود خسرو
ببین تا چند سگ چون او به هر بازار میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دردهای ناشی از آن صحبت میکند. او به وضعیت دلخسته و رنجور خود اشاره دارد که به خاطر عشقش به معشوق، شبها در درونش ناآرامی و کینه شکل میگیرد. شاعر به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچکس نمیتواند به زیبایی او دست یابد. او همچنین از عشق و اسارت خود در آن میگوید و از دیگران میخواهد که او را درک کنند و بر او خرده نگیرند. در نهایت، شاعر از وضعیت خود و دیگران در جامعه میگوید و به رسوایی و رنجش اشاره میکند. به طور کلی، این شعر تجلی عشق، درد، و ناتوانی است.
هوش مصنوعی: هر شب در دل من احساس بد و دردناک وجود دارد که مثل یک دشمن بیرحم در حال زجر دادن من است و در عین حال، احساس راحتی و آرامش من هم در زیر بدنم به تیرگی و ناامیدی تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که سرم را در کوی محبوب خواهی دید، زمانی که دل دیوانهام به دور بلا و دردها بچرخد.
هوش مصنوعی: ای ترک کمانابرو، زحمت نکش که تیر انداختن کار تو نیست؛ زیرا حتی صید بیچاره هم با دیدن تو از وحشت جان میسپارد و بیجان میشود.
هوش مصنوعی: من فکر نمیکنم که هیچ وقت وزش نسیم بتواند به زیبایی و شادابی چهره تو باشد، چرا که نسیم روز و شب در اطراف هر گلستان میگردد.
هوش مصنوعی: چرا دل شکسته و دردناک مانند گل، در جاهای مختلف نمیچرخد؟ زیرا آن سرو زیبا در هر لحظه صد بار در دل میچرخد و به آرامی تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: ای دل، بادهای به من بده، چرا که تو در جایی خاص حضوری داری که انسانهای بینوا تنها در اطراف این دیوارها و ساختمانها پرسه میزنند.
هوش مصنوعی: عاشق را ببخش، ای کسی که نصیحت میکنی، زیرا در این حال که او در عشق گرفتار شده است، عقل و تدبیرش از کار میافتد و مثل زمانی که شرابخوران مشغول خوشی هستند، نمیتواند کارایی داشته باشد.
هوش مصنوعی: از شهر افغان بیرون آمدم و در ویرانیها مینگرم. اکنون که فریاد من دلهای مردم را آزرده میکند.
هوش مصنوعی: چه غمی دارد خسرو که در هر شهری آشکار میشود؟ تا چه زمانی باید شاهد این باشیم که مانند او، افراد بیارزش دیگر در هر بازار و محفل گردش کنند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبا افتان و خیزان گرد گل بسیار میگردد
ضعیف است از دویدن دم به دم بیمار میگردد
چنان ضیق النفس دارد که گر سرعت کند در ره
بر او از ناتوانی دم زدن دشوار میگردد
مگر او را ز اقبال سلیمان است این دولت
[...]
کسی کو شب به بالین من بیمار میگردد
دلش از نالههای زار من افگار میگردد
غم من خور خدا را پیشتر زان دم که گویندت
فلان دیوانه گشته گرد هر بازار میگردد
رخت بنما که بر من جان سپردن در دم آخر
[...]
نسیم نوبهاران بر دماغم بار میگردد
گل بیخار در پیراهن من خار میگردد
تن خاکی نگیرد پیش راه پاکدامانان
که در بر روی یوسف باز از دیوار میگردد
نهد احسان ساقی تاج لعل از بادهاش بر سر
[...]
چو آیینه خیالش در دلم بسیار میگردد
تَذَرْوی در میان سبزهٔ زنگار میگردد
رهی میباشد از دلها به سوی یکدگر، اما
اگر آید غباری در میان دیوار میگردد
اگر داری درشتی در مزاج خویش، عاشق شو
[...]
ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگردد
غبار خاطر، آخر در میان دیوار میگردد
خراش افتاده بر هم آنچنان در دل چو سوهانم
که دشمن بر دل من گر خورد، هموار میگردد
به سودایی مده هر لحظه دل، گر عافیت خواهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.