صبا افتان و خیزان گرد گل بسیار میگردد
ضعیف است از دویدن دم به دم بیمار میگردد
چنان ضیق النفس دارد که گر سرعت کند در ره
بر او از ناتوانی دم زدن دشوار میگردد
مگر او را ز اقبال سلیمان است این دولت
که تر و خشک عالم را سکندوار میگردد
اگر داری لطافت در طبیعت سوی بستان شو
که باد از لطف طبع خویش در گلزار میگردد
گل سوری که در پرده همی زد لاف مستوری
گشاده روی اکنون بر سر بازار میگردد
خوشا نرگس که در خواب است و مخمور است از مستی
به آواز خوش بلبل سحر بیدار میگردد
بت خرگه نشین غنچه دارد نازک اندامی
که از اندک نسیمی خسته و افگار میگردد
اگر راه وجود از خار محنت نیست پر زحمت
چرا در آمدن گل را قدم پر خار میگردد
همه مرغان به سوی دانه و آباند سرگردان
به جز بلبل که او دایم به سوی یار میگردد
بهارست و ندارم بی حریفان ذوق می خوردن
کسی کو همدمی دارد چرا بیکار میگردد
چو خواهد رفت دور گل به شادی بگذران باری
فلک امسال در گردش مثال پار میگردد
جهانی خود پرستانند، خوشا وقت جوانمردی
که او در عیش مهرویان ز خود بیزار میگردد
زهی خوش لذتی آن دم که خوبان در سماع آیند
سر ما با زمین در پایشان هموار میگردد
چو سرو از راستی برخیز و دستی بر جهان افشان
که زیر پای سبزه از نشستن خوار میگردد
بلای چرخ بر ما دایره شد، چون توان رستن
که بر یک مرکز کل دور نُه پرگار میگردد
عروس باغ گویی شانه زد گیسوی سنبل را
که باد صبح مشک افشان و عنبربار میگردد
اگر در پای خم دستار خود را افکنم بهتر
مرا جون زلف ساقی بر میان زنار میگردد
اگر یک تار موی او شود از باد آشفته
ز غیرت روز روشن پیش چشمم تار میگردد
چو سرها خاک خواهد شد سعادت آن سری دارد
که او پیش از فنای خاک در خمار میگردد
چنان حالیست در دل از جنون عشق ناصر را
که گر مجنون ببیند حالیا هشیار میگردد
اگر این نظم نوروزی بخواند در چمن بلبل
نبات تلخ چون طوطی شکر گفتار میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه شب در دلم آن کافر خونخوار میگردد
حریر بسترم در زیر پهلو خار میگردد
سرم را خاک خواهی دیدن اندر کوی او روزی
که دیوانه دلم گرد بلا بسیار میگردد
مشو رنجه به تیر افگندن، ای ترک کمانابرو
[...]
کسی کو شب به بالین من بیمار میگردد
دلش از نالههای زار من افگار میگردد
غم من خور خدا را پیشتر زان دم که گویندت
فلان دیوانه گشته گرد هر بازار میگردد
رخت بنما که بر من جان سپردن در دم آخر
[...]
نسیم نوبهاران بر دماغم بار میگردد
گل بیخار در پیراهن من خار میگردد
تن خاکی نگیرد پیش راه پاکدامانان
که در بر روی یوسف باز از دیوار میگردد
نهد احسان ساقی تاج لعل از بادهاش بر سر
[...]
چو آیینه خیالش در دلم بسیار میگردد
تَذَرْوی در میان سبزهٔ زنگار میگردد
رهی میباشد از دلها به سوی یکدگر، اما
اگر آید غباری در میان دیوار میگردد
اگر داری درشتی در مزاج خویش، عاشق شو
[...]
ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگردد
غبار خاطر، آخر در میان دیوار میگردد
خراش افتاده بر هم آنچنان در دل چو سوهانم
که دشمن بر دل من گر خورد، هموار میگردد
به سودایی مده هر لحظه دل، گر عافیت خواهی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.