اوحدی » جام جم » بخش ۱۵ - در تخلص به اسم خواجه غیاثالدین
لطفش از هر کسی خبر یابست
مگر از بخت من که در خوابست
اوحدی » جام جم » بخش ۷۵ - در حضور دل و احیای نفس
لیک داند که مور بیتابست
هر کسی، جز کسیکه درخوابست
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴
آنکه از برق سحاب کرم شامل او
تا ابد طی را دل و جان در تابست
و آنکه خصمش بمثل گر بود از آهن و روی
درگه معرکه لرزنده تر از سیمابست
تیغ چون آب وی و سینه پر آتش خصم
[...]
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۷ - در تحقیق زکوة
زکوه صورتی بعد از نصابست
ولی فردا انصاب اندر حسابست
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۵ - در تحقیق رزق
چنان کاین رزق تن از نان و آبست
حقیقت رزق جان از علم کتابست
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
هنوزت نرگس اندر عین خوابست
هنوزت سنبل اندر پیچ و تابست
هنوزت آب در آتش نهانست
هنوزت آتش اندر عین آبست
هنوزت خال هندو بت پرستست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
رخش با آب و آتش در نقابست
لبش با آتش اندر عین آبست
شکنج طرّه اش بر چهره گوئی
که از شب سایبان بر آفتابست
لب شیرین او یا جان شیرین
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵
یاران همه مخمور و قدح پر می نابست
ما جمله جگر تشنه و عالم همه آبست
مرغ دل من در شکن زلف دلارام
یارب چه تذرویست که در چنگ عقابست
چشم من سودا زده یا دُرج عقیقست
[...]
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۹ - آگاهی فغفور شاه از حال جمشید
ز آهش آسمان را دل کبابست
جهان را چشمها زین غم پر آبست
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
دل من از غم عشقت خرابست
جگر بر آتش هجران کبابست
نظر بر حال زارم کن که لِلّه
نظر بر خستگان کردن ثوابست
طبیب من تویی آخر دوایی
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹
به تابستان خوشی در ماهتابست
که در عکس رخش در ماه تابست
به بستان نرگس مخمور در صبح
ز چشم سرخوشت مست و خرابست
نه مستست و نه مخمور و نه هوشیار
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
آن چه زلفست که از آتش دل در تابست
وآن چه چشمست که چون نرگس تو در خوابست
«آن نه زلفست و بنا گوش که روزست و شبست»
یا نه ای دوست که نیلوفر تر در آبست
آتشی از لب لعلم به دل و جان زده ای
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲
خوش آب حیاتیست که گویند شرابست
حالی و چه خوش حال که دل مست و خرابست
غیری به تو گر روی نماید مگذارش
کان نقش خیالست که در دیدهٔ خوابست
گویند که امواج حبابست درین بحر
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳
خوش آب حیاتیست که گویند شرابست
خوش عاشق رندی که چو ما مست و خرابست
جامی که ز آبست پر آبست کدامست
در مجلس ما جو که چنین جام حبابست
در گلشن اگر بلبل سر مست گل افشاند
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴
موجیم و حباب هر دو آبست
آبست که صورت حبابست
آن کس که خیال غیر بندد
نقش غلطست و خود به خوابست
موجست و حباب هر دو یک آب
[...]
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۰ - جدایی افکندن باد میان پروانه و شمع
ز فانوس خیال چرخ پا بست
فراغ عاشقان صورت کجا بست
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۸ - مژده دادن هاتف غیبی پروانه را
تجلی را بشب کشف حجابست
چه بیند دیده یی کو مست خوابست
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳
بیا جانا که بی تو جان خرابست
دلم از آتش شوقت کبابست
خورم خون جگر بی تو نگارا
بهجرانت مرا اینها شرابست
ندارم غیر عشقت در جهان کار
[...]
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۸ - باب اول در عشق که اصل وجودست و مقصود هر موجود
خطاب عاشقان دور از عتابست
خطای عارفان عین صوابست
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - این ترکیب نیز در سوک مفخرالشعرا خواجه حسین ثنایی گفته شده
آوخ آوخ که کار بی آبست
نفس آتشین جگر تابست