گنجور

 
هلالی جغتایی

جهان یک قطره از دریای عشقست

فلک یک سبزه از صحرای عشقست

مقام عشق بس عالی فتادست

اساسش از خلل خالی فتادست

ز کار عشق بهتر پیشه ای نیست

به از سودای عشق اندیشه ای نیست

اسیر عشق آزادی نخواهد

گر از غم جان دهد شادی نخواهد

زیان و سود عالم سر بسر هیچ

همین عشقست در عالم، دگر هیچ

محبت گر چه شور انگیز باشد

غم و دردش نشاط آمیز باشد

بهار عشق را پژمردگی نیست

شراب شوق را افسردگی نیست

دلا، پروانه ای، شمعی برافروز

بداغ عشق او می ساز و می سوز

گدای عشق و شاه انجمن باش

برو سلطان وقت خویشتن باشد

چو عشق آمد مخور غم، شاد بنشین

ز غمهای جهان آزاد بنشین

خطاب عاشقان دور از عتابست

خطای عارفان عین صوابست

خطا بر عاشق بیدل نگیرند

ز عاشق هر چه آید در پذیرند