محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۱ - مزیّن به منقبت حضرت ولایت پناه
بگذار خواجه زسر، خواب خوش سحری
به گذشت عمر عزیز تا چند بی خبری
دنیا و هرچه در اوست، هیچ است و تو همه چیز
تا چند ای همه چیز، غم بهر هیچ خوری
ای شیخ طعنه مزن، بر می کشان که بود
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۲ - موشّح و مختوم به مدح ساقی کوثر امیرمؤمنان علی علیه السلام
حبذا شیوهٔ رندی و خوشا بیباکی
خرقه آلودگی و مستی و دامن پاکی
خویشتن را هدف تیر ملامت کردن
شهره شهر شدن در صفت بی باکی
خرقه بر تن درم از شوق چو یادم آید
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۳ - در منقبت شاه ولایت حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام
خوشا دمی که لبم را به لب چو جام نهی
لبت به بوسم و قالب کنم زشوق تهی
رخ نکوی تو دیدن بود صباح الخیر
از آن که خرم و خندان چو گل به صبح گهی
از آن زمان که عیان شد، چه زنخدانت
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۴ - و له ایضاً علیه الرحمة و الغفران
در سفر گویند فردا میروی
خود دروغ است این خبر یا میروی
ای شکارافکن تو هرجا میروی
از برای صید دلها میروی
هرکجا تو سرو بالا میروی
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۵ - منه علیه الرحمة و الغفران
دام ره خلقی شده، بندی که تو داری
افتاده همه کس، به کمندی که تو داری
ای زلف گره گیر، رهایی زتو ما را
مشکل شده از حلقه و بندی که تو داری
بالای خوش سرو، بر افروخته قامت
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۶ - و له ایضاً فی التّشبیب و التّحبیب
جم رفت و نماند از وی، بر جای به جز جامی
می ده که جهان را نیست، جز نیستی انجامی
گر رند و خراباتی، گشتم مکنیدم عیب
کز زهد فروشی هیچ، حاصل نشدم کامی
بد نام تری از من، در حلقه ی رندان نیست
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۷ - و له ایضاً علیه الرحمة
صدف دیده شد از اشک روان دریایی
به هوای گهر لعل روان بخشایی
جوی خون گر رود از دیده، به دامان شاید
که به رفت از نظر سرو سهی بالایی
غم عشق تو خریدیم، به نقد دل جان
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۸ - مختوم به مدح و منقبت حضرت شاه مردان علیه السلام
عشق بخشنده مرا حشمت و جاه عجبی
از دل و آه سحر ملک و سپاه عجبی
رهنما عشق بود راه طلب ملک فنا
رهنمای عجبی دارم و راه عجبی
شرف خدمت درویش گرت دست دهد
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۳۰ - در تاریخ فوت ضیاء السلطنه فرماید
یگانه گوهر دریای عصمت
درخشان مهر مهر چرخ احتشاما
خجسته دختر فتحعلی شاه
خدیو عادل جنت مقاما
ضیاء السلطنه بانوی ایران
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۳۱ - در تاریخ وفات نجف قلی خان فرماید
ای آن که بر مزار غریبان کنی گذار
آهسته پای نه که بود چشم و روی و سر
آهسته پای نه که به هر جا کنی گذار
بر پیکر لطیف عزیزی بود گذر
این خفته زیر خاک که خوارش نمود مرگ
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۳۴ - در مدح جنّت مکان علی قلی میرزا طاب ثراه
وقت است زچهره پرده برداری
دلداده هزار، بیشتر داری
یک بار اگر جمال به نمایی
بازار دو کون، بی خبر داری
بر راه تو دیده ها است از هر سو
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۳۵ - در تاریخ وفات محیط سروده شده
رفت از جهان به ماه صفر صد هزار حیف
قطب سخنوران و رح پاک دین محیط
کلک دبیر از پی او نگاشت
حیف از محیط فضل و عزیز بهین محیط
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱
ای طره مشکینت برهمزن سامانها
وان خال خود آیینت غارتگر ایمانها
از غمزه فتانت بس جان به گرو کانت
وز چاک گریبانت بس چاک گریبانها
خلقی ز غمت هر شب در ناله و در یارب
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲
بنما رخ و فرخ کن ایمه می مینو را
بنشین خوش و خلخ کن بفشان گل گیسو را
در زلف چسان بستی یک سلسله مجنونرا
در چشم کجا دادی جا اینهمه جادو را
چشمی که بگرداندی در دیده ما ماندی
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳
آیا شود آنروزی کائی تو بمهمانم
آری نمک از لعت بهر دل بریانم
وز خنده شکرریزی زان لعل دلاویزم
یاقوت روانبخشی زان حقه مرجانم
تعویذ نظر گردد بر گردن تو دستم
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴
خویش مکن زمانهان خیز و بیا سخن بگو
رمزی از آب لب و دهان بیلب و بیدهن بگو
عشق ترا چو سرجان از همه کس کنم نهان
نیست منی در این وصف رخت بمن بگو
از دل خویش بوی تو میشنوم بموی تو
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵
عجب آمدم که آمد ز تو مژدهٔ وصالی
که به عمر خود ندادم به وصالت احتمالی
بنما رخ ار چه شاهی ز حجاب طره گاهی
که شبی به روی ماهی نگرم ز بعد سالی
به تو زیید ار که خوبان به رخت شوند قربان
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶
دل رفت و راه از دستم زان نرگس مستانه
بیساغر و میمستم حاجت چه به پیمانه
سجاده نشینی بس در صومعه با هر کس
دیگر نشوم زین پس دور از در میخانه
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷
کسی که کرد نفی تفسیر من
که این زوست باشد از پیش ازین
بخندد ابلیس بر آن بینوا
که این بود ز احمقان اولین
دو صد هزار نظم و نثر صفی
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸
تا کی سخن ز حاضر و غائب
بر خود نگشته هیچ مراقب
نشناخته وجوب ز امکان
بدهی قرار ممکن و واجب
ننموده رتبهای و نمایی
[...]