حبذا شیوهٔ رندی و خوشا بیباکی
خرقه آلودگی و مستی و دامن پاکی
خویشتن را هدف تیر ملامت کردن
شهره شهر شدن در صفت بی باکی
خرقه بر تن درم از شوق چو یادم آید
فارغ البالی ایام گریبان چاکی
گر شد آلوده به می خرقه ی ما باکی نیست
که همین شیوه یود شاهد دامن پاکی
نعمت عشق حرام است بر آن نفس پرست
که کشد بار غم دوست به اندوه ناکی
طی وادی طلب آید از آن تند قدم
که به گردش نرسد چرخ و فلک بدین چالاکی
باده نوشین در رده به شب های دراز
زدعای سحری به بود و هتاکی
طرفه مرغی است الهی دل مردان خدا
که بود معنی او عرشی و صورت خاکی
یافت زالطاف علی شاه ولایت پر و بال
ورنه این طایر خاکی نشدی افلاکی
حکم فرمای قدر، شاهسواری که قضا
دست و پا بسته شکاری بودش فتراکی
قلب ماهیت اشیاء اگر امر دهد
درد درمان شود و زهر کند تریاکی
قوهٔ مدرکه در معرفت شه چو «محیط»
معترف گشته به نادانی و بیادراکی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل دیوانگیم هست و سر ناباکی
که نه کاریست شکیبایی و اندهناکی
سر به خمخانه تشنیع فرو خواهم برد
خرقه گو در بر من دست بشوی از پاکی
دست در دل کن و هر پرده پندار که هست
[...]
آفت عرصه خاکی و مه افلاکی
با چنین لطف که گوید که زآب و خاکی
گر کست خواند پریزاد نه چندین عجب است
کادمیزاده ندیدیم بدین چالاکی
دام کوته نظران چون شدی ایحلقه زلف
[...]
چشم مستت همه مردم کشد از بی باکی
ایعجب مست که دیده است بدین چالاکی
خو از آن کرد دلم با غم عشقت که ندید
عشرتی در دو جهان خوشتر از این غمناکی
نه همین تیره گی از بخت من آموخته شام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.