خویش مکن زمانهان خیز و بیا سخن بگو
رمزی از آب لب و دهان بیلب و بیدهن بگو
عشق ترا چو سرجان از همه کس کنم نهان
نیست منی در این وصف رخت بمن بگو
از دل خویش بوی تو میشنوم بموی تو
میکشدم بسوی تو زلف تو زانشکن بگو
سر و قدا قیام کن در دل ما خرام کن
رخ بنما کلام کن گرد گل از چمن بگو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوق میخواهد که بیاید و صحبت کند. او به این نکته اشاره میکند که عشقش را از دیگران پنهان کرده و میخواهد که معشوق، بدون هیچ حجاب و پوششی، راز اشتیاقش را بیان کند. شاعر نیز از طرفی بوی معشوق را در دلش احساس میکند و میخواهد به سمت او برود. او از معشوق میخواهد که با زیباییاش دلها را شاد کند و حضوری دلنشین در جمع داشته باشد. در مجموع، این شعر به ابراز عشق و longing (دلتنگی) شاعر نسبت به معشوق میپردازد.
هوش مصنوعی: به خودت فکر نکن و از جای خود بلند شو، بیا و صحبت کن. رازی بگو که از لب و دهان آب جاری است، بدون اینکه لب و زبان داشته باشی.
هوش مصنوعی: عشق تو برای من مثل جانم است و من از همه کس آن را پنهان میکنم. اما در این توصیف، خودم را فراموش نکن و برایم بگو.
هوش مصنوعی: از دل خود بوی تو را احساس میکنم و به سمت تو جلب میشوم. به من بگو که چگونه باید با موهای شکستهات برخورد کنم.
هوش مصنوعی: ای زیبای دلانگیز، در دل ما بایست و با حجاب خود به آرامی حرکت کن. چهرهات را نشان بده و سخن بگو. از گلهای چمن برای ما بگو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.