گنجور

 
محیط قمی

دام ره خلقی شده، بندی که تو داری

افتاده همه کس، به کمندی که تو داری

ای زلف گره گیر، رهایی زتو ما را

مشکل شده از حلقه و بندی که تو داری

بالای خوش سرو، بر افروخته قامت

پست است بر قد بلندی که تو داری

نوشین دهنا، با همه شیرینی شکر

تلخ است بر لعل چو قندی که تو داری

مجمر صفت افروخته دارم همه ی عمر

دل از پی خال چو سپندی که تو داری

هرگز نبود طبع تو را میل به یاران

آه از دل اغیار پسندی که تو داری

آزاده دل آنان که اسیرند، همه عمر

در بند دل آویز کمندی که تو داری

ای عشق جانسوز، زآسایش و راحت

خوشتر بود آسیب و گزندی که تو داری

دلبستگیت با قد جانانه «محیطا»

پیداست ازین طبع بلندی که تو داری

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode