جم رفت و نماند از وی، بر جای به جز جامی
می ده که جهان را نیست، جز نیستی انجامی
گر رند و خراباتی، گشتم مکنیدم عیب
کز زهد فروشی هیچ، حاصل نشدم کامی
بد نام تری از من، در حلقه ی رندان نیست
هر لحظه بود دلقم، جایی گرو جامی
شوریده دلی دارم وز هر طرفی شوخی
گسترده پی صیدش از زلف سیه دامی
تنها نفکند از بام، طشت من سودایی
هر دم فکند عشقش، طشتی زلب بامی
پیوسته نمایندم، خوبان ز رخ و گیسو
شامی زپی صبحی، صبحی ز پی شامی
رو کسب قناعت کن تا با زرهی ای دل
از منِّت هر خاصی، از طعنه ی هر عامی
جز احمد و ال او، ما را به دو عالم نیست
از کس طمع لطفی یا دیده ی انعامی
مانند «محیط» امروز در شهر نمی باشد
قلّاش نظر بازی، دُردی کش بد نامی
بی ساقی آتش دست، بی باده ی آتش وش
کی رام شود شوخی، کی پخته شود خامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجات است ور رند خراباتی
هر کس قلمی رفتهست بر وی به سرانجامی
فردا که خلایق را دیوان جزا باشد
[...]
سوز تو کجا گیرد، در خرمن هر خامی؟
مرغ تو فرو ناید، ای دوست به هر بامی
مرد ره سودایت، صاحب قدمی باید
کان بادیه را نتوان، پیمود به هر گامی
بد نام ابد کردم، خود را و نمیدانم
[...]
امروز بجد دارم با تو سر دشنامی
ای زشت همه زشتان، ای ننگ همه نامی
مشهوری و مغروری، از راه یقین دوری
جامی بطلب باری، از بهر سرانجامی
از رد و قبول خلق، ای صدر نشین لکلک
[...]
از باده عیشم بود مستانه به کف جامی
زد ساغر من بر سنگ دیوانه میآشامی
ای هم دم از افسانه یک لحظه به خوابش کن
شاید که جهان گیرد یک مرتبه آرامی
با این همه زهدای بت در عشق تو نزدیکست
[...]
افتاده ام از چشمت در کشور گمنامی
می گریم و می سوزم چون شمع من از خامی
درد تو مرا آورد بالین سرانجامی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.