محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۰ - در مدح امیرالمؤمنین و اهل بیت طاهرین علیه السلام
دل در غم تو دژم نباشد
نیش تو زنوش کم نباشد
با زلف و رخ تو دل شب و روز
شاد است و دمی دژم نباشد
در شهر یکی نشان ندارم
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۱ - ایضاً در مدح شاه ولایت علیه السلام
دوش چو در بزم جام، بر لب جانان رسید
دُردکِشان را ز رشک، حمله به لب جان رسید
رونق گلزار را، گُلبن عزّت شکفت
خرّمی باغ را، سرو خرامان رسید
یار درآمد ز در، چهره برافروخته
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۲ - در مدح امیرالمؤمنین و امام المتّقین علیه السلام
دوش در صحن چمن از چه سبب غوغا بود
مگر آن سرو چمان جلوه کنان آنجا بود
راستی سرو چمن این همه آشوب نداشت
این قیامت همه از قامت او برپا بود
ایمن از حادثه ی دور فلک صحن چمن
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۳ - مختوم به مدح حضرت ساقی کوثر حیدر صفدر علیه السلام
ساقیا زان می دیرینه بده جامی چند
که زیک جرعه ی آن پخته شود خامی چند
گوش دل باز کن ای عاشق مشتاق که باز
دارم از جانب جانان به تو پیغامی چند
همّتی کُن که به جانان رسی ای جان عزیز
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۴ - مختوم و موّشح به مدح حضرت شاه ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام
شکر چون لعل تو شیرین نباشد
چو رویت سرخ گل رنگین نباشد
چو چشمت باده از خُلّر نیارند
چو مویت مشک تر در چین نباشد
گرفتم مشک چین ماند به مویت
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۵ - مختوم به مدح مولای متقیان و امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام
قد پی تعظیم خلق خم نتوان کرد
بندگی غیر ذوالکرم نتوان کرد
هر سو مو گر شود هزار زبان باز
شکر تو یا سابغ النعم نتوان کرد
منت دونان پی دونان نتوان برد
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۶ - در منقبت عین الله الناظره حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام
کوه نتواند شدن سدّ ره مقصود مرد
همت مردان برآرد از نهاد کوه گرد
کار مردان طی وادی خونخوار عشق
زهره ی مردان نداری، گرد این وادی مگرد
چون خیال دوست باشد قائد مرد طریق
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۷ - مختوم به مدح شاه ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام
گر به شمشیر توام قتل میسّر میشد
عمرم از زندگی خضر فزونتر میشد
کاش آن روز که دورم ز تو میکرد فلک
روز محشر شده دور فلکی سر میشد
آستین گر نشدی سدّ ره سیل سرشک
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۸ - مختوم به مدح مولای متقیان و امیرمؤمنان علیه السلام
مدام فتنه از آن چشم مست میریزد
ولی به جان من میپرست میریزد
نگار من چو نشنید به بزم و برخیزد
بلا و فتنه ز بالا و پست میریزد
مدام خون جگر، جای اشک از دیده
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۹ - در منقبت شاه اولیا و سلطان اوصیا علیه السلام
مرغ دل پر در هوای آشنایی میزند
فرصتش بادا که پر در خوش هوایی میزند
گوش و دل بگشا و بشنو نغمهٔ جان بخش نی
کین شکر لب دم ز لعل دلربایی میزند
این نواهای مخالف را مدد از یک دم است
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۵۰ - در نیایش حضرت امیرالمؤمنین و امام المتقین علیه السلام
مه من هر که تو را ناظر و مایل نبود
هیچش از دیده و دل بهره و حاصل نبود
آدمیزاده نه از خیل بهائم باشد
حیوانی که به دیدار تو مایل نبود
هست چون حلقه ی گیسوی تو هر سلسله ی
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۵۱ - در میلاد سعادت بنیاد امام زمان علیه السلام
نوبهار فرّخ آمد، نوبت بستان بود
نوبت بوستان و گاه سیر سروستان بود
ساحت گیتی عبیر آگین چو صحرای ختن
چون شمیم زلف جانان باد مشک افشان بود
هرطرف بینی نظر بر لاله و گل اوفتد
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۵۲ - ایضاً در میلاد با سعادت حضرت صاحبّ الزّمان علیه السلام
ای منتظران مژده که آمد گه دیدار
بر بام برآئید که شد ماه پدیدار
از خانه درآئید که جانان ز ره آمد
جان پیشکش آرید که زر نیست سزاوار
آن شاهد غیبی که نهان بود، به پرده
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۵۳ - در تهنیت غدیر و منقبت حضرت امیر علیه السلام
گرفت عهد زاشیا، دو روز، رب قدیر
یکی به روز الست و یکی به روز غدیر
گرفت عهد ز ذرات، بر خدایی خویش
نخست روز و دویم روز بر خلاف میر
شه سریر ولایت، علی عمرانی
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۵۴ - در منقبت سلطان سریر امامت حضرت صاحب الزّمان علیه السلام
نوید مقدم دلدار داد، باز بهار
جهان پیر، جوان شد زوجد دیگر بار
بهار آمد و بهر نثار مقدم آن
به باغ و زاغ زکف کشت، ابر لؤلؤ بار
صبا مسیح نفس گشت و شاخ موسی دست
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ولیّ مطلق و امام بر حق حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام
زچهره پرده بر افکند، پردار امروز
کمال قدرت حق گشت آشکار امروز
نمود شمس حقیقت طلوع و رنگ مجاز
زدوده گشت زمرآت روزگار امروز
ثبوت وحدت حق را بر غم مدعیان
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۵۶ - در مدح معیّر الممالک دام مجدُهُ
آب خضر از لب لعل تو نه من جویم و بس
چون سکندر طلبد چشمهٔ حیوان همه کس
خط آزادی و منشور سرافرازی یافت
سرو تا بندگی قد تو را کرد هوس
در خم زلف تو مرغ دل دیوانه اسیر
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۵۷ - وَ لَهُ عَلَیهِ الرَّحمه ایضاً فی التَّشبیب
غیر بوسیدن تو نداریم هوس
هوس ما به همه عمر، همین باشد و بس
دیگران را هوس حور و قصور است و مرا
نیست جز دیدن روی و سر کوی تو هوس
بی گل روی تو ای سرو قد و لاله عذار
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۵۸ - و له ایضاً فی التَّشبیب و التّحبیب
کیست آن مه که چو جولان دهد از ناز فرس
دل عُشّاق شود ناله کنان هم چو جرس
من برآنم که ره عشق تو گیرم در پیش
گر بدانم که دوصد عائله دارد در پس
یار اگر نیست وفادار، چه فرق از اغیار
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۵۹ - ایضاً در مدح سلطان سعید مبرور مغفور
ای دل به راه عشق بتان استوار باش
گر سر رود ز ره مرو، و پای دار باش
گسترده دام ها پی صید تو، دیو نفس
پا در ره طلب چو نهی، هوشیار باش
گر طالبی ز دام رهی، ترک دانه کن
[...]