محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۰ - مختوم به مدح حضرت مالک اشتر روحی له الفدا
مرید عشق نجوید، مراد خاطر خویش
خوش است عارف سالک، به هر چه آید پیش
نکو است آن چه کند دلستان، چه جور و چه مهر
خوش است هرچه زجانان رسد، چه نوش و چه نیش
غلام همت آنم که خاطر مجموع
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۱ - بنگر صفای جام و می لعل فام را
بنگر صفای جام و می لعل فام را
کز باده فرق می نتوان کرد، جام را
نازم به بزم دُردکشان کز فروغ جام
از هم تفاوتی نبود، صبح و شام را
در طی راه عشق چو خامند، پختگان
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۲ - در میلاد سعادت بنیاد امام زمان علیه السلام
عید است و کرده دلبر من دست و پا خضاب
خوش رنگ تازه ریخته از بهر دل بر آب
دارد برای بردن دل، شیوه ها به چشم
ریزد بر آب رنگ و بَرَد دل ز شیخ و شاب
تنها نه من ز نرگس مستش شدم ز دست
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۳ - در مدح امام الانس و الجّان صاحب العصر و الزمان علیه السلام
ای پایه ی جلال تو آن سوتر از جهات
برتر بود مقام تو زادراک ممکنات
جایی رسیده ای ز جلالت که آمده
در عالم تصور ذاتت، عقول، مات
فرخ سلیل حجت حق، عسکری تویی
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۴ - در نعت وجود مقدس خاتم النبیّین صلی الله علیه و آله و سلم
اول صبح دوم، آخر دوران شب است
هله عید آمد و روزی خوش و وقتی عجب است
هر که را می نگری سرخوش صهبای سرور
هر کجا می گذری بزم نشاط و طرب است
آید از هر شجری صوت انا الله در گوش
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۵ - مختوم به منقبت شاه ولایت علیه السلام
بی رخ و زلف تو دل را روز و شب آرام نیست
با کسی این طایر وحشی به جز تو رام نیست
ناصحم گوید: دهد بر باد، نام نیک، عشق
می نداند عاشقان را قید ننگ و نام نیست
عقدهٔ زلف دو تا را برگشا، از پای دل
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۶ - ایضاً در مدح شاه اولیاء ارواح العالمین له الفدا
بی تو نباشد عجب، گر زدل آرام رفت
می رود آرام دل، چون که دل آرام رفت
از رخ و زلف تو بود، گر زدل آرام رفت
بی رخ و زلفت زدل طاقت و آرام رفت
سعی نمودم بسی، در طلب تو ولی
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۷ - و له علیه الرحمه فی التّشبیب و التّحبیب
تا زتاب می گل رویت شکفت
ترک گل بلبل زسودای تو گفت
از پی آویزه ی گوش تو دل
با مژه بس دانهٔ یاقوت سُفت
آن موحد شد که با جاروب لا
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۸ - در منقبت مولای متقیان امیرمؤمنان علیه السلام
تهی زخویشم و سرشار آن چنان از دوست
که گر زپوست برآیم هر آن چه بینی اوست
زمن مپرس بد و نیک وضع عالم را
که هرچه در نظر آید مرا تمام نکوست
نکو است هرچه درآید مرا به پیش نظر
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۹ - موشح به منقبت شاه ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام
جان ناقابل قربان تو نیست
ورنه دل بستگیم هیچ به جان جان تو نیست
شاهد حال بود وضع پریشان که مرا
بستگی جز به زلف پریشان تو نیست
چون شوم محرم کویت بکَنم جامه زتن
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۰ - در منقبت حضرت ابوالامه علی بن ابیطالب علیه السلام
چون در چمن چمان شد، آن شوخ سرو قامت
در هر قدم به پا کرد هنگامهٔ قیامت
از آب و رنگ رخسار، بر آبروی گلزار
بازار سرو به شکست، قدّش زاستقامت
تو خون خلقی نوشی ای شیخ و ما می ناب
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۱ - در مدح سیّد صادق طباطبایی فرماید
خوبان جهان از چو جهان مهر وفا نیست
این سلسله را پیشه به جز جور و جفا نیست
آغاز فنا بود، جهان را و چو آغاز
انجام مر این غمکده را غیر فنا نیست
از زهد فروشان بگریزند که دیدیم
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۲ - مختوم به منقبت حضرت ولایت مآب علیه السلام
دور نمودم تا فلک از آستان دوست
دارم تن و دلی چو دهان و میان دوست
دارم دل شکسته و دانم که جای او است
ورنه به دل علاقه ندارم به جان دوست
تا از خودی تو اثری است، گرچه نام
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۳ - در نعت حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله و سلم
سه چیز اهل طلب را بود نشان سعادت
خلوص نیت و قلب سلیم و صدق ارادت
نه بندگی است که مر، دوری است و نفس پرستی
زبیم دوزخ و شوق جنان کنی چو عبادت
طبیعت سبعی غالب است تا به نهادت
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۴ - ایضاً در مدح شاه اولیا ارواح العالمین له الفدا
غیرت طوبی بود، قامت دلجوی دوست
رشک ریاض جنان، خاک سر کوی دوست
قید غلایق گسست، قوّت بازوی عشق
حجاب هستی به سوخت، تجلّی روی دوست
سلسلهٔ کائنات، جمله به رقصند و هست
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۵ - ایضاً من نوادر طبعه و خیاله علیه الرحمه
نه به تنها دل من از پی دلدار به رفت
هرکجا بود دلی، در سر این کار به رفت
دل سودازده با سلسله رقصد زطرب
تا که در سلسله ی گیسوی دلدار به رفت
ای خوش آن جان که نثار ره جانان گردید
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۶ - در مدح حضرت اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب علیه السلام
آن شاهد مقصود که در پرده نهان بود
دوشینه ی بر دیده ی من، جلوه کنان بود
نوشین لب و رخشان رخ و زلف به خم او
نور بصر و تاب دل و قوت روان بود
خواندم مه و مهرش به نکویی چو بدیدم
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۷ - و منه ایضاً فی التّشبیب و التّجبیب علیه الرحمه
بسیار زلف پرشکن و پرخم اوفتد
بر روی تو چه دلربایی زلفت کم اوفتد
درهم شود چو خاطر من وضع روزگار
بر روی تو چو طره ی تو در هم اوفتد
باشد رقیب دیو و دهانت، نگین جم
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۸ - مختوم به مدح شاه ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام
چون کارها موافق تقدیر میشود
ابله کسی که غره به تدبیر میشود
در هر زمان هر آن چه مقدر شده شود
تقدیم نی ز سعی و نه تأخیر میشود
ساقی شتاب کن که زبس عمر تندروست
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۹ - مختوم به اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام
جماعتی که دل و جان به عشق نسپارند
به حیرتم! چه تمتع ز زندگی دارند
بر آن سرم که برآرم دمی به خاطر جمع
گرم دو زلف پریشان دوست بگذارند
به صاحبان نظر ساقیا مده ساغر
[...]