گنجور

 
محیط قمی

ای پایه ی جلال تو آن سوتر از جهات

برتر بود مقام تو زادراک ممکنات

جایی رسیده ای ز جلالت که آمده

در عالم تصور ذاتت، عقول، مات

فرخ سلیل حجت حق، عسکری تویی

جدّ تو هست ختم رسل، فخر کائنات

هستی تو نخبه ی عرب و زبده ی عجم

بابت ز طیّبین بُد و مامت، ز طیّبات

ای برترین سلاله ی ارواح محترم

ای بهترین نتیجه ی آباء و اُمّهات

دامان عصمت تو مبرّا بود ز عیب

زاصلاب شامخاتی و ارحام طاهرات

فرخنده درگه تو بود ساحل امید

در بحر روزگار، تویی کشتی نجات

بگشوده فیض عام تو بر چهر ماسوی

ابواب جاودانه عطیات وافرات

بر زهر، بَر دمند اگر نام مهر تو

مانند آب خضر شود مایه ی حیات

خوانند گر، به آب بقا وصف قهر تو

چون زهر جانگزای شود مورث ممات

می خواست مهر و قهر ترا حق نشانه ای

ایجاد کرد دوزخ و جنات عالیات

در رتبه ماسوی همه جسمند و تو روان

نی نی خطا سرودم، اینان صفت تو ذات

باشد گه تجلی یزدان ظهور تو

حق راست در وجود تو هر دم تجلّیات

نبود ولی قائم بالسیف، جز تو کس

هم صاحب الزمانی و هم مالک الجهات

هستی امام غایب و مهدی منتظر

ای مظهر غرائت آثار و معجزات

از پا فتاده ام ز کرم دست من بگیر

یا ناصر الأحبة و یا حامی الولات

نبود مرا ز کار فرو بسته غم که هست

دست گره گشای تو حلال مشکلات

دستی بر آر و ریشه ی کافر دلان بکن

یا قاهر الاعادی و یا قامع الطُّغات

یا خاتم الائمه و یا هادی الأمم

با مبدأ الهدایة و یا منتهی الهُدات

در حضرت تو حاجت اظهار حال نیست

باشد چه احتیاج به توضیح واضحات

دارد زلطف عام تو چشم کرم «محیط»

ای ریزه خوار خوان عطای تو کاینات

گوید بدین امید ثنایت که روز حشر

انعام او، به روضه ی رضوان کنی برات

در خورد حضرت تو نباشد ثنای من

ای عاجز از بیان ثنای تو ممکنات

هر دم ترا نثار فرستند قدسیان

از بارگاه قُدس تحیّات زاکیات

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode