گنجور

 
محیط قمی

چون کارها موافق تقدیر می‌شود

ابله کسی که غره به تدبیر می‌شود

در هر زمان هر آن چه مقدر شده شود

تقدیم نی ز سعی و نه تأخیر می‌شود

ساقی شتاب کن که زبس عمر تندروست

هرچند باده زود دهی، دیر می‌شود

زآهوی چشم شیردلان را کند شکار

چون ترک شوخ من سوی نخجیر می‌شود

چون حلقه‌های زلف ز هم باز می‌کند

هر حلقه طوق گردن صد شیر می‌شود

گر ابرویت گرفت دلم را شگفت نیست

تسخیر هر دیار، به شمشیر می‌شود

تنها نه من به کوی تو از پا درآمدم

اینجا چه خاک، باد زمین گیر می‌شود

رنجی که بر من از غم دوران رسید اگر

بر طفل شیرخواره رسد، پیر می‌شود

هرکس شود ز حادثهٔ عمر با خبر

چون من ز زندگانی خود سیر می‌شود

بی‌طالعم چنان که به یک تار مو، گرم

بندند، تار موی چو نرفته، گلو گیر می‌شود

پرهیز کن ز لقمهٔ دونان تنگ‌چشم

کز لب فرو نرفته، گلوگیر می‌شود

دانا برد به صدق و صفا، کار را، ز پیش

نادان در این گمان که به تدبیر می‌شود

امروز در تمامی ری، من کفر منم

گر کیش عشق موجب تکفیر می‌شود

گر از ولی حق برسد، مور را مدد

آن مور روز معرکه چون شیر می‌شود

سلطان اولیاء شه مردان که امر او

جاری به کائنات، چو تقدیر می‌شود

گر بنگرد به جانب خاک سیه ز لطف

خاک سیاه غیرت اکسیر می‌شود

بر دفتر گُنه خط بطلان کشد «محیط»

مدح شهش به نامه چه تحریر می‌شود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode