گنجور

 
محیط قمی

خوبان جهان از چو جهان مهر وفا نیست

این سلسله را پیشه به جز جور و جفا نیست

آغاز فنا بود، جهان را و چو آغاز

انجام مر این غمکده را غیر فنا نیست

از زهد فروشان بگریزند که دیدیم

این سلسله را دوستی و مهر و وفا نیست

تا خرقه ی صوفی به می صاف نشویند

بی شبه ی آلایش تزویر و ریا نیست

از خاک در میکده با همت رندان

آن فیض توان یافت که در آب بقا نیست

آشفته اگر گویم، معذور بدارید

سودایی عشقم، دل شوریده به جا نیست

در شهر یکی نیست که از دست غم تو

مانند منش پیرهن صبر قبا نیست

لعل لب میگون تو پیمود به عشاق

زآن راح روان بخش که در میکده ها نیست

نتوان رخ زیبای تو را شمس و قمر خواند

این همه خوبی و صفا نیست

ای بنده خمش باش که در کار خدایی

جای سخن و دم زدن از چون و چرا نیست

کردیم بسی تجربه با پنجه ی تقدیر

تدبیر به جز شیوه ی تسلیم و رضا نیست

گر شهد به اعدا دهد و زهر به احباب

باشد ز ره حکمت و از روی خطا نیست

سرمایه ی عیش ابد و دولت جاوید

ای خواجه به جز نیکی با خلق خدا نیست

در مردمی و جود یکی در همه آفاق

چون زاده سلطان رسل خواجه ی ما نیست

مولی العماء «صادق» کان در نظر او

ملک دو جهان را چو کنی خاک بها نیست

غیر از علی و آل «محیط» به ره حق

کس بعد نبی راهبر و راهنما نیست