دور نمودم تا فلک از آستان دوست
دارم تن و دلی چو دهان و میان دوست
دارم دل شکسته و دانم که جای او است
ورنه به دل علاقه ندارم به جان دوست
تا از خودی تو اثری است، گرچه نام
هرگز گمان مبر که بیابی نشان دوست
بیرون بود زقوه ی ما سست بازوان
با ضعف دل کشیدن محکم کمان دوست
باید گذشتن از تن خاکی که این غبار
حائل شده میانه ی ما و میان دوست
گیرد چو سیل حادثه آفاق را تمام
در الامان ما است، بلند آستان دوست
دانی که دوست کیست، علی شاه اولیا
چه بود «محیط» خاک ره پاسبان دوست
از مویه هم چو موی وز ناله شدم چو نای
از دوری دهان و فراق میان دوست
دادن به سرو، نسبتش از پست همتی است
برتر زطوبی است، قد دلستان دوست
گردد کجا ز زلزلت الارض مضطرب
آن را که دل قوی است به خط امان دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
با ما مگو به جز سخن دل نشان دوست
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود
یا از دهان آن که شنید از دهان دوست
ای یار آشنا علم کاروان کجاست
[...]
بگذار تا بمیرم بر آستان دوست
باشد که یاد من برود بر زبان دوست
بر حال عاشقان نکند هیچ رحمتی
آه از دل ستمگر نامهربان دوست
خاک کفش به ملک دو عالم اگر دهند
[...]
یا از زبان دوست شنو داستان دوست
یا از زبان آن که شنید از زبان دوست
باشد کلام دوست مبرا ز هر لغت
هست این لغات مختلف از ترجمان دوست
بیرون بود ز جمله نشانها کزو دهند
[...]
باریکتر چرا نشوم از میان دوست؟
می بایدم گذشت ز تنگ دهان دوست
هر کوچه کهکشانی و هر خانه مشرقی است
از فیض آفتاب ثریا فشان دوست
نتوان به خامه دو زبان حرف دوست گفت
[...]
فکرم دقیق گشت بسی در میان دوست
نه زان میان خبر شد و نه از دهان دوست
رحمی خدایرا بمن ای باغبان یار
خاشاک چون برون بری از بوستان دوست
حاشا که گنجد آن بقلم یا که بر زبان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.