گنجور

 
محیط قمی

سه چیز اهل طلب را بود نشان سعادت

خلوص نیت و قلب سلیم و صدق ارادت

نه بندگی است که مر، دوری است و نفس پرستی

زبیم دوزخ و شوق جنان کنی چو عبادت

طبیعت سبعی غالب است تا به نهادت

گمان مبر که سوی آدمی و اهل سعادت

دل شکسته به دست آر و درد عشق که گردد

دلت مقام حق و آیدت خدا به عبادت

زحال عیسی و قارون پدید گشت که تن را

برد به چرخ تجرد، کشد به خاک زیادت

غم فراق توام کشت و زنده کرد وصالت

فراق و وصل تو آمد، دلیل موت و اعادت

کجا قبول شود دعوی خدای پرستی

از آن که نفس پرستی نموده شیوه و عادت

نبود نام زآدم که بود سید بطحا

نبی خاتم و بودش به کائنات سیادت

بدان رسیده که خوانند غالیش چو نصیری

ز بس که شاه‌پرستی «محیط» را شده عادت

 
 
 
سعدی

کهن شود همه کس را به روزگار ارادت

مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت

گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت

کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت

مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد

[...]

سلمان ساوجی

به آستین ملالم مران، که من به ارادت

نهاده‌ام سر طاعت، به آستان عبادت

به کشتگان رهت، برگذر، به رسم زیارت

به خستگان غمت، در نگر، به رسم عیادت

من آن نیم که به تیغ از تو روی برتابم

[...]

امیر شاهی

منم ز دست تو پا بسته در کمند ارادت

به راه تو سر تسلیم بر زمین عبادت

به درد عشق خوشم با خیال دوست، که گه‌گه

قدم به پرسش ما می‌نهد به رسم عیادت

چه می‌دهند گواهی دو چشم یار به خونم

[...]

شاهدی

قدم به پرسش من رنجه کن به رسم عیادت

که جان نثار قدومت کنم ز روی ارادت

نهاده‌ام سر تسلیم بر ارادت محبوب

که بنده را نبود رسم و راه غیر عبادت

دلا بکوش که خود را کنی نشانه تیرش

[...]

محتشم کاشانی

یگانه‌ای در دل می‌زند به دست ارادت

که جای موکب حسنش ز طرف ماست زیادت

اگر کشاکش زور قضا بود ز دو جانب

میانهٔ من و او نگسلد کمند ارادت

در این ولایت پر شور و فند خانهٔ کنعان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه