گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۰۸

 

به می گرد ملال از چهره دل پاک می کردم

ز هر پیمانه ای خون در دل افلاک می کردم

درین ظلمت سرا می یافتم گم کرده خود را

اگر صبح بناگوش ترا ادراک می کردم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۰۹

 

من آن بخت از کجا دارم که با او همسفر گردم؟

زهی دولت اگر در رهگذارش پی سپر گردم

همان خجلت کشم، با عمر جاویدان اگر خواهم

به قدر گرد دل گشتن ترا برگرد سرگردم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱۰

 

به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟

ازین قند مکرر سیر من یکبار چون گردم؟

ز بوی گل گرانی می کشد نازک نهال من

به چندین کوه غم بر خاطر او بار چون گردم؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱۱

 

نمی کردم به نیرنگ خزان ترک وفاداری

اگر روی دلی از غنچه این باغ می دیدم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱۲

 

فضای چرخ تنگی می کند بر مغز پرشورم

قبای دار کوتاه است بر بالای منصورم

چنان باریک بین گردیده ام از عاقبت بینی

که جوی شهد آید در نظر چون نیش زنبورم

ز صحرای شکرریز قناعت گوشه ای دارم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱۳

 

من آن رندم که راز دل ز لوح سینه می خوانم

خط جوهر ز پشت صفحه آیینه می خوانم

نمی سازد اجل از گفتگوی عشق خاموشم

من آن طفلم که درس خویش در آدینه می خوانم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱۴

 

بر سر خوان امل دست هوس می‌بندم

در شکرزار، پر و بال مگس می‌بندم

شوق در هیچ مقامی نکند آسایش

در گلستانم و احرام قفس می‌بندم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱۵

 

نتوان کرد به زندان بدن محصورم

شیشه را می شکند زور می پرزورم

در نمکدان ز نمکزار چه خواهد گنجید؟

چه کند حوصله تنگ فلک با شورم؟

بس که آمیخته نیش بود نوش جهان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱۶

 

جذبه ای کو که ازین نشأه به پرواز آیم؟

سبک از پله انجام به آغاز آیم

صبح محشر نفس بیهده ای می سوزد

نه چنان رفته ام از خود که دگر باز آیم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱۷

 

گرچه خاکیم پذیرای دل و جان شده ایم

چون زمین آینه حسن بهاران شده ایم

در سر کوی خرابات سبکدستی نیست

ورنه عمری است که از توبه پشیمان شده ایم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱۸

 

اگر سیاه دلم داغ لاله زار توام

اگر گشاده جبینم گل بهار توام

اگر چه چون ورق لاله نامه ام سیه است

به این خوشم که جگرگوشه بهار توام

چرا عزیز نباشم، نه خار این چمنم؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱۹

 

دلی گرفته تر از غنچه در بغل دارم

به چشم آبله با خار بن جدل دارم

ز بس که سینه ام از کینه جهان صاف است

گمان برند که آیینه در بغل دارم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۰

 

خدنگ او نظری دوخته است بر بالم

امید هست گشادی ز شست اقبالم

در آشیان به خیال تو آنقدر ماندم

که غنچه شد گل پرواز در پر و بالم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۱

 

شکار جذبه توفیق شد گریبانم

دگر چه خار تواند گرفت دامانم؟

به کوی دوست رسیدم ز راه ساده دلی

ز جیب کعبه برآورد سر بیابانم

مرا به رد و قبول زمانه کاری نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۲

 

ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم

به هر چه شکر نکردیم، یاد آن کردیم

بنای خانه به دوشی بلندکرده ماست

قفس نبود که ما ترک آشیان کردیم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۳

 

برون ز شیشه افلاک همچو رنگ زدیم

به عالمی که در او رنگ نیست چنگ زدیم

شکست بر دل ما آن زمان گوارا شد

که مومیایی احباب را به سنگ زدیم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۴

 

کمند زلف ترا چون به خویش رام کنیم؟

به راه دام تو در خاک چند دام کنیم؟

سپهر تیغ مکافات بر کف استاده است

چه لازم است که ما فکر انتقام کنیم؟

اگر چه پختگیی نیست کارفرما را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۵

 

به هفت آب، دهن از شراب می شویم

دگر ز توبه به مشک و گلاب می شویم

شکسته بالی عصیان کلید فردوس است

ز نامه عمل خود ثواب می شویم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۶

 

فرهادم و ثبات قدم هست پیشه ام

ناخن دوانده در جگر سنگ تیشه ام

از بخت شور در نمک آبم چو مغز تلخ

می روترش کند چو درآید به شیشه ام

از ناخن آب دشنه الماس برده ام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۷

 

صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم

در خون صد بهار روم تا خزان کنم

تیغش ز سخت جانی من کند اگر شود

لوح مزار خویش ز سنگ فسان کنم

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۷۷
۴۷۸
۴۷۹
۴۸۰
۴۸۱
۷۷۰