ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۸
ای خرد در طلب غایت تو
کرده پا آبله از بس دوری
تو به تدبیر جهان مشغولی
گر بکارم نرسی معذوری
از تو من بنده سؤالی دارم
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۹
شطرنج مروت و کرم بردی
از جمله خسروان به بِه بازی
هم دست تو به بود اگر حالی
اسبی ز برای من بیندازی
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۰
بزرگوارا دنیا ندارد آن عظمت
که هیچکس را زیبد بدان سرافرازی
شرف به علم و عمل باشد و تو را همه هست
بدین نعیم مزور چرا همی نازی؟
ز چیست کاهل هنر را نمی کنی تمییز؟
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۱
ز لفظ من که رساند به سمع خسرو شرق
که ای کمینه خطابت شهنشه غازی
تویی که پای تو چون در رکاب عزم آید
چو آفتاب ز قدرت بر آسمان تازی
نهان چرخ ببینی چو نیک درنگری
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۲
ایا شهی که گشاده ست چرخ پیروزه
در آستان تو درهای فتح و پیروزی
دلی که آتش قهرت بسوخت تا به ابد
نیایدش پس از آن از زمانه دلسوزی
به موضعی که طریق صواب گم گردد
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۳
بزرگ جهان! گر توانستمی
به جان خاک صدر تو بخریدمی
بپرسیدمت در چنین عارضه
وگر روی بودی نپرسیدمی
تو دانی که گر وصل ممکن بدی
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۴
سر ملوک جهان شهریار روی زمین
به دست و دل،حسد بحر و غیرت کانی
از آن زمان که تو بر تخت ملک بنشستی
فریضه گشت که جز گرد ظلم ننشانی
مدبران قضا هر زمان فرو خوانند
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۵
ایا شهی که گرفته ست زیر شهپر حفظ
همای دولتت از اوج ماه تا ماهی
برید صیت تو در قطع ساحت عالم
قبول می نکند و هم را به همراهی
رود زسهم تو سوی عدو خدنگ چنانک
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶
سر ملوک جهان شهریار روی زمین
تویی که از تو بنازد کلاه و تخت مهی
همیشه کار تو این است و کار توست خود این
که کشوری بستانی و عالمی بدهی
تو از کرم شده ای سرخ روی چون گلنار
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۷
ای خسروی که درگه قدر تو را سپهر
تا روز حشر مقصد اهل زمانه کرد
غوغای فتنه دست به جایی که بر گشاد
حزم تو دفع آن به سر تازیانه کرد
پرواز کرد گرد جهان طایر جلال
[...]
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۶ - داستان کبک نر با ماده
دلی را با دلی چون بر هم افتد
همی آوازهای در عالم افتد
خوشا وقتا که باشد آن دو دل را
ولکن این چنین دل خود کم افتد
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱
ای بمدح تو منتظم کرده
فکرتم خاطر پریشان را
پس بپای تو دُر فشانده همی
زیور نظم گوهر افشان را
گرچه خامی بود صفت کردن
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - لغز
بر دَوَد چون سمندراز آتش
بگذرد چون سفینه از دریا
هر دو دست وی از جنوب و شمال
هر دو پای وی از نسیم و صبا
رنگ در کوه و شیر در بیشه
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳
خواهد که چون سپند در آتش وطن کند
مرغابی آنزمان که بود در میان آب
اهل بهشت حمله بدوزخ نهند روی
گر ز مهریر حشر بدینسان کشد عذاب
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴
ایا دقیق نظر دلبری که گاه سخا
تو آنی ار بچکانی همی ز آتش آب
به پیش دست سخی تواز خجالت و شرم
بجای قطره باران عرق چکد زسحاب
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵
دو کس بزاویه ئی در نشسته مخموریم
به یاد باده ی دوشینه هردومست وخراب
مصاف عشرت ما بشکند زمانه اگر
تو نشکنی بتفضل خمارما بشراب
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶
ای شمع آسمانی پروانه جمالت
هر دیده ئی و مهری از خاتم مثالت
جمشید کیست، مرغی در آشیان ملکت
خورشید چیست، ماهی برخیمه کمالت
هر شب برسم تحفه، از مجلس کواکب
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷
ای خامه ی تو منهی سر ازل شده
محتاج کشته ام قَد ری کاغذم فرست
لیک از بریده ئی طمع از مدح نیک من
فرمان توراست هرچه فرستی بدم فرست
کار عدو بدست مراد تو داده شد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸
ای شاه ز ساغر نوالت
ایام ز نیم جرعه مستست
بیمار بقات تا قیامت
بر ملک در فنا به بست است
در حصن حمایت تو عالم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹
ای جهانداری که خاطر قدراوجت راندید
گرچه در پرواز معنی، بال ادراکش بسوخت
نام صد دینار و اطلس بنده چون بشنید دوش
چهره ی دینار گونم همچو اطلس برفروخت
ریش رعنا کرد و در بازار مالیخولیا
[...]