گنجور

 
اثیر اخسیکتی

ای خامه ی تو منهی سر ازل شده

محتاج کشته ام قَد ری کاغذم فرست

لیک از بریده ئی طمع از مدح نیک من

فرمان توراست هرچه فرستی بدم فرست

کار عدو بدست مراد تو داده شد

خواهی دهم عطاده و خواهی صدم فرست