ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۷۸
شنید بنده که فرمانده جهان می گفت
که غم مخور تو که تیمار کارتو ببرم
ز خوردنیها من خود همین غمی دارم
چو زین برآمدم آخر ازین سپس چه خورم
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۷۹
خسروا!ابر رحمت تو کجاست
تا ز فیضش به فتح باب رسم
سایه ای بر سرم فکن به کرم
تا ز رفعت بر آفتاب رسم
چون من از فاریاب مسکن خویش
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸۰
بزرگوارا سالی زیادت است که من
به جام نظم می مدح تو همی نوشم
ندیده ام ز تو نانی چنانک بر گویم
نیافته ز تو چیزی چنانک در پوشم
به مجلسی که ز جودت مرا سئوال کنند
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸۱
خدایگانا سالی زیادت است که من
به پای حرص به گرد عراق می بدوم
به چشم جز اثر عدل تو نمی بینم
به گوش جز خبر جود تو نمی شنوم
اگر چه تخم ثنای تو کشته ام لیکن
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸۲
افتخار زمانه شمس الدین
ای چو عنقا نظیر تو معدوم
همچو هد هد بر آستانه تو
فلک تند چاپلوس خدوم
باز اقبالت آشیان کرده
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸۳
تاج بخش جهان سکندر وقت
ای سزاوار افسر و دیهیم
از گلستان افسرت هر دم
به مشام فلک رسیده نسیم
تیرت اندر دل پر آتش خصم
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸۴
ای رسیده مواهب تو به من
همچو بوی شفا به بیماران
گرچه در خورد همت تو نبود
رد نکردم چو خویشتن داران
پایه ابر برترست از آنک
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸۵
خداوندا تویی کز روی رفعت
سپهرت تخت زیبد،مِهر،گَژزَن
گرفت از گلستان لطف و نطقت
همه روی زمین گلزار و گلشن
جهان را آن عمارت داد عدلت
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸۶
خدایگانا معلوم رای روشن توست
خلوص بندگی و شرط نیک خواهی من
نه آن کسم که مرا آن محل و مرتبه هست
که کار ملک نکو نگردد از تباهی من
من آن گدای سخن پیشه ام که وقت مدیح
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸۷
ای چرخ باد پیشه تواضع کنان چو خاک
با فکرت چو آتش و طبع چو آب تو
اسباب خیر و شر شده در پرده قضا
موقوف حکم نافذ و رای صواب تو
گردون که پیش همت تو ذره ای ست،نیست
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸۸
ندانستم که هرگز تا بدین جای
به هر کاری مطوق مردکی تو
غلط بودم به کار تو درون در
خبر داری که احمق مردکی تو
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۸۹
ای گسسته قلاده پروین
زهره از بهر عقد بازوی تو
به نعیم وجود پر کرده
هفت کشور شکم به پهلوی تو
نیست در نه خزانه افلاک
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۰
زمانه داور کشور گشای نصرت دین
ایا ضمیر تو از راز روزگار آگاه
تویی که همتت از فرط کبریا نکند
مگر بچشم حقارت در آفتاب نگاه
سنان رمح تو کابیست در هوا روشن
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۱
چه خری لا اله الا الله
زن غری لا اله الا الله
بر زبانت شهادتی نرود
کافری لا اله الا الله
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۲
ای به زیر هزار خر بنده
پشت خم کرده همچو خر پشته
صد هنرمند را ز گرسنگی
گوز گند و دروغ تو کشته
ای ترش کرده روی چون تتماج
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۳
امام عالم و مفتی وقت محیی الدین
تویی به اسب و رخ از کاینات گشته فره
به مدح تو دو سه نوبت قصیده ها گفتم
نکرد سعی تو از کار من گشاده گره
ز پیش منبرت امروز مردکی بر خاست
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۴
صفی دین پس ازین زخمهای بی شفقت
ز دست چرخ هنوزم نمی رسد ناله
بجز شماتت و یأسم نداد وعده تو
از آن سپس که دو ماهش گذشت از هاله
جواهری که ز مدح تو نظم می کردم
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۵
خدایگانا صدور زمانه شمس الدین
ایا چو نور خرد رای تو جهان آرای
به هیچ دور فلک قفل های حادثه را
به از ضمیر تو نادیده هیچ قفل گشای
چو طبع منطقیان لطف تو سخن پرور
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۶
ای ز آثار گرد موکب تو
غصه ها خورده مشک تاتاری
رام کردی سپهر سرکش را
تا چنان شد که از نگونسازی
می بلنگد ز بار من بنگر
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۹۷
خدایگان اکابر بهاء دولت دین
تو را رسد به جهان سروری و سر داری
من از هوای تو خو باز چون توانم کرد؟
که با حیات من آمیخته ست پنداری
کلاه گوشه حکم تو از طریق نفاذ
[...]