گنجور

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۴۹ - باور مکن

 

مار اگر گوید که مورم، بشنو و باور مکن

دیو اگر گوید که حورم، بشنو و باور مکن

گر بگوید روبه افسونگر نیرنگ‌باز

کز فریب و حیله دورم، بشنو و باور مکن

ور بگوید مرده‌خور کفتار، کز بهر ثواب

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۳ - دامن عاشق

 

تا دامن از من کشیدی

ای سرو سیمین تن من

هر شب ز خونابه دل

پرگل بود دامن من

بنشین چو گل در کنارم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۵ - رسم یاری

 

نداند نداند نداند رسم یاری بی وفا یاری (که من دارم که من دارم)

به آزار دلم کوشد دلازاری (که من دارم که من دارم)

وگر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری

دلازاری دگر جوید دلازاری که من دارم

گهی خاری کشم از پا، گهی دستی زنم بر سر، دستی زنم بر سر

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۸ - بوی عاشق

 

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

از گل شنیدم بوی او

مستانه رفتم سوی او

تا چون غبار کوی او

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۰ - شکوه عاشق

 

گه شکایت از گلی، گه شکوه از خاری کنم

من نه آن رندم که غیر، غیر از عاشقی، کاری کنم کاری کنم کاری کنم کاری کنم

هر زمان بی روی ماهی، همدم آهی شوم

هر نفس، هر نفس، با یاد یاری، با یاد یاری ناله زاری کنم زاری کنم

حلقه های حلقه های موج بینم نقش گیسویی کشم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۱ - مستانه

 

ساقی بیا کز عقل و دین بیگانه‌ام بیگانه

وز نرگسِ مستانه‌ای دیوانه‌ام دیوانه

او سرو و من در پای او

چون لاله‌ام خونین دل

او شمع و من در عشق

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۳ - سیرم از زندگانی (ابوعطا)

 

سیرم از زندگانی

در بهار جوانی

زان که بی او ندارم

طاقت زندگانی

ای که منعم نمایی، از پریشانی دل

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۴ - مرغ حق

 

مرغ حق خواند هر دم، در دل شب ای ماه، کز شب عاشق آه

چشم جهان خفته، عاشق خون گرید

کی داند هر دل کو را، سوز محبت نیست، اشک محبت نیست

گریه ز دل خیزد، بی دل چون گرید؟

شب تاری به بیداری، مرغ شب آهنگم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۸ - آذربایجان

 

آرزوی ما تویی تو

قبلهٔ دل‌ها تویی تو

جان بی‌تو آرامی ندارد

کآرامِ جانِ ما تویی تو

عاشقم ای مه به رویت

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۲۳ - راز دل

 

راز دل نهفته بودم

با کسی نگفته بودم

ماه من کجا شنیدی

قصه اشک و آه من

مگر آن که خواندی امشب

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۲۴ - دریای غم

 

با عاشقان ای گل سر یاری نداری

گویم اگر بوی وفاداری نداری

دامن ز مهر و محبت کشیدم، کز مهربانی، در زندگانی، سودی ندیدم

اشک ندامت ز چشمم گشودی، خوابم ربودی، با آن که بودی، صبح امیدم

رفتی و آتش زدی محفلم را

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۲۵ - مست از شراب (دستگاه همایون)

 

مست از شراب نوشین

جانا بیا و بنشین

یک شب به محفل من

ای شادی دل من

دور از لب خندان تو

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۲۷ - من آن ناله بی اثرم

 

من آن ناله بی اثرم

که سوی دلی، ره نبرم

منم آن اشکی که بر خاک ره، فرو ریزد

منم آن خاری، که بر دامانی، نیاویزد

نوای دل بی نوایم من

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۳۳ - گل من کجایی (شور)

 

آن دم که باتو باشم

محنت و غم سرآید

و آن شب که بی تو باشم

جانم ز تن برآید

پیش تو سر نهادم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۴۱ - بهار عاشق (اصفهان)

 

برده صبرم از دل چشم مستی

ماه ساغر نوشی می پرستی

در میان خوبان فتنه جویی

در شکار دلها چیره دستی

شب با چهره او مه جلوه گر نیست

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۴۵ - بهار شادی

 

سوی بستان شد ز نو وزان باد بهاری

بلبل با گل کرده تازه پیمان عشق و یاری

چمن ز گل خبر دهد از جمال نکویان

صبا ز دل برد محن با نسیم بهاری

شکوفه رخسار نکو آراید بنفشه از طره گره بگشاید

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۴۸ - هستی

 

هستی ندارد بها بی عشق و مستی، مستی بود کار ما در بزم هستی

در میخانه عاشقی ساغرپرستم، ساقی چون تو شوی، خوشا ساغرپرستی

باز آی گل خندان از در مجلس، به دستی قدح، مینا به دستی

دارم غمی و دردی، رخسار زردی، خوش تر بود درد عشق از تندرستی

جانا با غم تو شادم، شادم که جان در پایت دادم

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۵۲ - برای سنگ مزارم سروده‌ام

 

الا ای رهگذر کز راهِ یاری

قدم بر تُربَتِ ما می‌گذاری

در اینجا شاعری غمناک خفته است

رهی در سینهٔ این خاک خفته است

فرو خفته چو گل، با سینهٔ چاک

[...]

رهی معیری
 
 
۱
۶۸۳
۶۸۴
۶۸۵